کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشیده شده از درخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
deciphered
پوشیدهخوانیشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی آنچه که تحت فرایند پوشیدهخوانی قرارگرفته باشد متـ . واپوشیده
-
ازشبنم یا برف ریزه پوشیده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
صقيع
-
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یا ورزشگاهها
دیکشنری فارسی به عربی
مدرج
-
جستوجو در متن
-
tree of heaven
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخت از آسمان، درخت عرعر
-
پادرختی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) pāderaxti میوهای که از درخت به پای درخت افتاده باشد؛ میوهای که از پای درخت جمع کنند.
-
کتران
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) قطران ، روغنی است سیاه که از درخت عرعر یا درخت صنوبر می گیرند.
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ رَ ](ع اِ) شورة. صمغ درخت قرم . صمغ درخت اسرار. (از یادداشت مؤلف ). || نوعی از درخت گز. (غیاث ). درخت شوره . سورج . الوس اخنی . (از یادداشت مؤلف ).
-
درخت کوب
لغتنامه دهخدا
درخت کوب . [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درخت کوبنده . کوبنده ٔ درخت . || (اِ مرکب ) درخت سنبه . دارکوب . دارسنب . (یادداشت مرحوم دهخدا از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
کُنَّه دَرخت
لهجه و گویش بختیاری
konna daraxt کُنده درخت، ریشههاى اصلى درخت، آنچه از تنه درخت پس از بریدن ساقه در زمین بماند.
-
درختچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ) (اِمصغ .) 1 - درخت کوچک . 2 - درخت کوچکی به ارتفاع یک تا پنج متر که معمولاً تنة مشخص ندارد و از قاعده منشعب است .
-
درختکاو
لغتنامه دهخدا
درختکاو. [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درخت کاونده . کاونده ٔ درخت . از بیخ کننده ٔ درخت . (ناظم الاطباء): مجثات ، مجثة؛ تیشه ٔ درختکاو. (منتهی الارب ).
-
آزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzād) رها شده از گرفتاری یا چیزی آزار دهنده ، فارغ ، آسوده ، بی دغدغه خاطر ؛ مختار ، صاحب اختیار ؛ (در گیاهی) درخت جنگلی (آزاد درخت) ؛ (در قدیم) نجیب ، شریف ، آزاده ؛ (در قدیم) (شاعرانه) صفتی است برای بعضی گیاهان .
-
چِرْشُوْ
لهجه و گویش گنابادی
chershouw در گویش گنابادی یعنی شال بزرگ ، پارچه بزرگی که برای تکاندن درخت توت یا درخت میوه در زیر درخت نگه داشته میشود تا با تکاندن درخت میوه درون آن بریزد و جمع شود.چرشو را چهار نفر از چهار طرف باید بگیرند.
-
چرشو
واژهنامه آزاد
(گنابادی) چِرْشُوْ (chershow) شال بزرگ ، پارچه بزرگی که برای تکاندن درخت توت یا درخت میوه در زیر درخت نگه داشته می شود تا با تکاندن درخت میوه درون آن بریزد و جمع شود. چرشو را چهار نفر از چهار طرف باید بگیرند.
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع ُ ش َ رَ ] (ع اِ)درخت ، یا صمغ درخت عُشَر. (منتهی الارب ). واحد عُشَرکه یک نوع درخت است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عُشَرات . (منتهی الارب ). رجوع به عُشَر شود.