کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشیده بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پوشیده رخ
لغتنامه دهخدا
پوشیده رخ . [ دَ / دِ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) روی پوشیده . محجوب . نقابدار. پوشیده روی . || دختر. زن . پردگی : سه پوشیده رخ با سه دیهیم جوی سزا را سزاوار بی گفت و گوی .فردوسی .
-
پوشیده روی
لغتنامه دهخدا
پوشیده روی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پوشیده رو. روی پنهان کرده . نقاب دار. محجوب . روی نهفته . پوشیده رخ : بسان زنان مرد پوشیده روی همی رفت با جامه و رنگ و بوی . فردوسی .گرامی عروسان پوشیده روی بمادر نمایند رخ یا بشوی . نظامی .بیا ساقی آن بکر...
-
پوشیده رویی
لغتنامه دهخدا
پوشیده رویی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل پوشیده روی : چه سازیم تا نرم خویی کندز بیگانه پوشیده رویی کند.نظامی .
-
چشم پوشیده
لغتنامه دهخدا
چشم پوشیده . [ چ َ / چ ِ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) چشم بسته . پوشیده چشم : تو گر شکر کردی که با دیده ای وگرنه تو هم چشم پوشیده ای .سعدی .
-
چشم پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ce(a)šmpušide چشمبسته.
-
پوشیده چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pušideče(a)šm نابینا؛ کور.
-
پوشیده چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pušidečehr روپوشیده؛ روپنهانکرده؛ نقابدار؛ مستور؛ پوشیدهرخ؛ پوشیدهروی.
-
پوشیده حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pušidehāl کسی که حالش پوشیده و پنهان است و کسی بر احوالش آگاه نیست.
-
لباس پوشیده
دیکشنری فارسی به عربی
استعد
-
پوشیده ازپر
دیکشنری فارسی به عربی
ريشي
-
پوشیده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
خنفساء
-
deciphering
پوشیدهخوانی، واپوشیدهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← پوشیدهخوانی دادهها
-
data deciphering, deciphering
پوشیدهخوانی دادهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] فرایند تبدیل دادههای درهم و پوشیده به دادههای روشن متـ . پوشیدهخوانی، واپوشیدهسازی deciphering
-
deciphered
پوشیدهخوانیشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی آنچه که تحت فرایند پوشیدهخوانی قرارگرفته باشد متـ . واپوشیده
-
پوشیده از ابر
دیکشنری فارسی به عربی
غائم