کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پوشیدن
/pušidan/
معنی
۱. در بر کردن؛ جامه بر تن کردن.
۲. نهفتن و پنهان کردن.
۳. چیزی را در پرده نگه داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دربر کردن، ملبسشدن
۲. پردهپوشی کردن، پنهان کردن، کتمان کردن، مخفی کردن، مکتومنگاهداشتن، نهفتن
۳. تلبیس، اختفا
۴. فراگرفتن ≠ لختشدن
۵. آشکار کردن، افشا کردن
فعل
بن گذشته: پوشید
بن حال: پوش
دیکشنری
attire, clothe, cover, slip, wear
-
جستوجوی دقیق
-
پوشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دربر کردن، ملبسشدن ۲. پردهپوشی کردن، پنهان کردن، کتمان کردن، مخفی کردن، مکتومنگاهداشتن، نهفتن ۳. تلبیس، اختفا ۴. فراگرفتن ≠ لختشدن ۵. آشکار کردن، افشا کردن
-
پوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - لباس پوشیدن . 2 - جامه بر تن کسی کردن . 3 - نهفتن ، پنهان کردن .
-
پوشیدن
لغتنامه دهخدا
پوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) : آن...
-
پوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) pušidan ۱. در بر کردن؛ جامه بر تن کردن.۲. نهفتن و پنهان کردن.۳. چیزی را در پرده نگه داشتن.
-
پوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
استاذ , جلد , غطاء , ملابس
-
پوشیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: darpuši / bepuši طاری: püšt(mun) طامه ای: vepuštan طرقی: püštmun کشه ای: püštmun نطنزی: darpuštan
-
واژههای مشابه
-
پُوشیدَن
لهجه و گویش بختیاری
pušidan 1. پوشیدن لباس؛ 2. پیش کردن درِ خانه.
-
عیب پوشیدن
لغتنامه دهخدا
عیب پوشیدن . [ ع َ / ع ِ دَ ] (مص مرکب ) مخفی کردن عیب .نهان کردن نقص و گناه . مقابل عیب جستن : ره من همه زهر نوشیدن است هنر جستن و عیب پوشیدن است . نظامی .ور خدا خواهد که پوشد عیب کس کم زند در عیب معیوبان نفس . مولوی .به پیر میکده گفتم که چیست راه ن...
-
کبود پوشیدن
لغتنامه دهخدا
کبود پوشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ کبود به بر کردن . || جامه ٔ نیلی به علامت سوکواری بر تن کردن . جامه ٔ عزا پوشیدن : چهل روز سوک پدر داشت شاه بپوشید لشکر کبود و سیاه . فردوسی .گرتو کبود پوشی همچون فلک در این ره پس چون فلک چرا تو دایم به سر ن...
-
کمان پوشیدن
لغتنامه دهخدا
کمان پوشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )مجهز شدن به کمان . (فرهنگ فارسی معین ) : به قصد کیست که آراست ابروی خود رابه رنگ وسمه دل افروز من کمان پوشید.مفید بلخی (از آنندراج ).
-
گرده پوشیدن
لغتنامه دهخدا
گرده پوشیدن . [ گ َ دَ / دِ دَ] (مص مرکب ) مالیدن خاک زمین زورخانه بر بدن به هنگام کشتی . (غیاث ). در وقت کشتی گرفتن خاک مالیدن بر بدن ، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته : گرده پوشید دگر شیرصفت آهویی باز هنگامه ٔ کشتی است ، حریفان هویی (؟).میر نجات ...
-
چشم پوشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغماض کردن، نادیده گرفتن، صرفنظر کردن، گذشت کردن، چشمپوشی کردن ۲. گذشتن، رها کردن
-
نو پوشیدن
لغتنامه دهخدا
نو پوشیدن . [ ن َ / نُو دَ] (مص مرکب ) رخت نو بر تن کردن . جامه ٔ نو پوشیدن .
-
نظر پوشیدن
لغتنامه دهخدا
نظر پوشیدن . [ ن َ ظَ دَ ] (مص مرکب ) نظر گردانیدن . نظر گرفتن . || نابینا کردن . || نابینا شدن . (از آنندراج ).