کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشانیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوشانیده
لغتنامه دهخدا
پوشانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) پوشانده . در بر کرده کسی را، ملبس ساخته : گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده . (تاریخ بیهقی ص 383).
-
جستوجو در متن
-
مقنع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqanna' کسی که سروصورت خود را پوشانیده.
-
آبشامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ābšāme پردهای که روی احشا و قلب و ششها را پوشانیده و از دو لایۀ نازک تشکیل شده است.
-
پوشانده
لغتنامه دهخدا
پوشانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) رجوع به پوشانیده شود.
-
مقرطق
لغتنامه دهخدا
مقرطق . [ م ُ ق َ طَ ] (ع ص ) قرطق پوشانیده . کرته پوشانیده . پیراهن پوشانیده : هر که بدو بنگرد چه گوید گویدماه متوج شده ست و سرو مقرطق . منجیک .مانند به باغ بلبلان از گل خوبان متوج و مقرطق را. قطران .و رجوع به قرطق و قرطقة و کرته شود.
-
مقنع
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ نَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کسی که سر و صورت خودرا پوشانیده . 2 - مردی که کلاه خود بر سر نهاده .
-
مسجی
لغتنامه دهخدا
مسجی . [ م ُ س َج ْ جا] (ع ص ) نعت مفعولی از تسجیة. مرد مرده ٔ جامه و جز آن پوشانیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسجیة شود.
-
مسجاة
لغتنامه دهخدا
مسجاة. [ م ُ س َج ْ جا ] (ع ص ) تأنیث مُسَجّی ̍. زن مرده ٔ جامه و کفن پوشانیده . (ناظم الاطباء). رجوع به مسجی و تسجیة شود.
-
صهروج الامعاء
لغتنامه دهخدا
صهروج الامعاء. [ ص َ جُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) صهروج روده . در ذخیره ٔ خوارزمشاهی آرد: صهروج الامعاء غشاء مخاطی و آن رطوبتی است لزج در امعاء که سطح آنرا پوشانیده است تا درشتی ثقل و تیزی اخلاط را که بر وی میگذرد از وی بازدارد و آنرا زود دفع کند و بلغزان...
-
متغمد
لغتنامه دهخدا
متغمد. [ م ُ ت َ غ َم ْ م ِ ] (ع ص ) فروپوشنده و پنهان دارنده . (آنندراج ). کسی که خداوند عالم وی را از رحمت خود پوشانیده باشد و رحمت خدای او را گرفته باشد. (ناظم الاطباء). || آب پر و مملو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اقرب الموارد). و رجوع ...
-
مشک نقاب
لغتنامه دهخدا
مشک نقاب . [ م ُ / م ِ ن ِ ] (ص مرکب ) زنی که روی خود را از نقاب سیاه پوشانیده باشد. (ناظم الاطباء). || مشک فشان . از اسمای معشوق است . (آنندراج ) : نماز شام که در شب نقاب بست بمشک رسید نزد من آن ماه روی مشک نقاب .امیر معزی (از آنندراج ).
-
مسند
لغتنامه دهخدا
مسند. [ م ُ س َن ْ ن َ ] (ع ص ) پوشانیده شده از چادر و لباس «سَنَد». (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر یکدیگر نهاده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || بر دیوار فروکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || برافراشته شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || منظم : وآن...
-
اخله
لغتنامه دهخدا
اخله . [ اَ خ ِل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ خلیل . دوستان . (دهار). || ج ِ خِلال . (زمخشری ). آنچه بدان سوراخ کنند. چوبهای خلال دندان . || جج ِ خِلّة، بمعنی نیام شمشیر پوست پوشانیده و هر بطانه که نیام شمشیر را پوشانند و روده که بر سرهای کمان برگشته باشد و پو...
-
کسوت
لغتنامه دهخدا
کسوت . [ ک ِس ْ وَ ] (ع اِ)کسوة. رخت و لباس و جامه و پوشاک . (ناظم الاطباء).- پیش کسوت ؛ در اصطلاح زورخانه کاران ، تقدم و سبق در پهلوانی کیفاً و زماناً.- کسوت جان دادن ؛ کنایه از خاصیت دادن است . (از ناظم الاطباء) (از برهان ).- || حیات دادن و زنده ...