کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستگال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پوستگال
/pustgāl/
معنی
۱. پوست زیر دنبۀ گوسفند.
۲. پوست دنبۀ گوسفند که پشکل از آن آویخته باشد: ◻︎ دوستی کز پی پیاله کنند / بدل دنبه پوستگاله کنند (سنائی: مجمعالفرس: پوستگاله).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پوستگال
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = پوستگاله : پوست بی موی که زیر دنبة گوسفند باشد.
-
پوستگال
لغتنامه دهخدا
پوستگال . (اِ مرکب ) پوست بی موی که زیر دنبه ٔ گوسفند و زیر مقعد گوسفند باشد.(از برهان ). پوستگاله . پوست دبر گوسفند که سرگین ازمویهای آن آویخته است . (برهان ). حمیرة : از غلام آنکه زی عیال آیداو ز دنبه بپوستگال آید.سنائی .
-
پوستگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوستگاله› [قدیمی] pustgāl ۱. پوست زیر دنبۀ گوسفند.۲. پوست دنبۀ گوسفند که پشکل از آن آویخته باشد: ◻︎ دوستی کز پی پیاله کنند / بدل دنبه پوستگاله کنند (سنائی: مجمعالفرس: پوستگاله).
-
جستوجو در متن
-
پوستگاله
لغتنامه دهخدا
پوستگاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) پوستگال : دوستی کز پی پیاله کنندبدل دنبه پوستگاله کنند. سنائی .و ایمان بزرگ آب است ... ولیکن این خاشاک وسوسه ها و پوستگاله ها و چرم پاره ها و تخته و بوریا پاره های غفلت چندانی جمع میشود، نزدیک است این آب روشن ایمان...