کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
cuticular
پوستکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به پوستک
-
جستوجو در متن
-
آمه
لغتنامه دهخدا
آمه . [ آم ْ م َ ] (ع ص ) شکستگی سر که میان او و میان دماغ پوستکی تُنُک ماند. (السامی فی الاسامی ). مأمومه .
-
داوی
لغتنامه دهخدا
داوی . [ وی ی ] (ع اِ) آن شیرکه بر سر آن پوستکی تنک بسته بود. (مهذب الاسماء).
-
پوستک
لغتنامه دهخدا
پوستک . [ ت َ ] (اِ مصغر) پوست خرد. خرده پوست . پوست نازک : و اگر سوءالمزاج خشک باشد پیوسته لبها میطرقد و پوستکهای باریک ازوی برخیزد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). غضن ؛ پوستک بیرون چشم . مجلة؛ پوستک آبله که در آن آب گرد آید از اثر کار. (منتهی الارب ). الاد...
-
غلفة
لغتنامه دهخدا
غلفة. [ غ ُف َ ] (ع اِ) غلاف سر نره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست ختنه نابریده . (دهار). پوستکی که ختنه کننده آن راببرد. قُلفَة. غُرلَة. ج ، غُلَف . (اقرب الموارد).
-
Loricifera
سپردارتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از سلسلۀ جانوران با طول 25/0 میلیمتر و پوستکی چهاربخشی شامل پشت و شکم و دو بخش جانبی که انتهای پیشین بدنشان خارهای خمیده دارد؛ مخرج آنها در انتهای بدن قرار دارد و جنسها مجزا هستند
-
Insecta 2
حشرهویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از ششپاوندان که یک جفت چشم مرکب و سه جفت پا و دو جفت بال بر روی سینه دارند و تنفس آنها ازطریق لولۀ پوستکی تنفسی (trachea) انجام میشود؛ مجاری دفع و یاختههای جنسی آنها در انتهای شکم و قطعات دهانی آنها بیرون از دهان قرار دارد
-
پوسه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = پوسته : 1 - پوستکی بسیار نازک جدا شده از چیزی ، ورقه ، صحیفه ، پشیزه . 2 - قطعات سفید و نازکی که هنگام شانه کردن موی سر - - زمانی که چرک باشد - - فرو ریزد، شوره 3 - تو، تا، لا.
-
ادواء
لغتنامه دهخدا
ادواء. [ اِدْ دِ ](ع مص ) گرفتن سرشیر و خوردن آن . (منتهی الارب ). پوست سرشیر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). پوستکی که بر سر شیر آید بخوردن . (زوزنی ). سرشیر گرفتن و خوردن آن .
-
سقی
لغتنامه دهخدا
سقی . [ س ِق ْی ْ ] (ع اِ) اسم است سقی را یعنی آب خورده و سیراب . || کشت آب پاشیده . || بهره ای از آب . || کشت آبی . (منتهی الارب ). || زردآب که در شکم گرد آید. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || پوستکی که در آن آب زرد باشد و از شتربچه شکافته شود.
-
وفاض
لغتنامه دهخدا
وفاض . [ وِ ] (ع اِ) پوستکی که زیرآسیا گسترند. || جایی که آب در آن ایستد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ج ِ، وفضة، به معنی خریطه ٔ شبان که در آن زاد و اسباب خود دارد و تیردان چرمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموار...
-
Myriapoda
بیوَرپاوندان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] زیرشاخهای از بندپاتباران که دارای ضمائم حرکتی تکشاخه و ضمائمی در سر شامل یک جفت شاخک (antenna) و یک جفت آروارۀ بالایی و یک یا دو جفت آروارۀ پایینی هستند؛ این جانوران برای انتقال مستقیم گازهای تنفسی به تمام یاختههای بدن از لولۀ پوستکی...
-
قهقر
لغتنامه دهخدا
قهقر. [ ق ُ ق ُرر ] (ع اِ) پوستکی است سرخ بر مغز خرمابن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شلم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صمغ. (اقرب الموارد). || سنگ سیاه سخت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م َ س َ ک َ ] (ع اِ) جایی که آب ایستد در وی . (منتهی الارب ). || جای درشت از چاه که وقت کندن پیش آید. || چاه درشت خاک که به گرد گرفتن حاجت نباشد وی را. || پوستکی است که بر روی کودک یا اسب کره در کشیده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...