کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
cuticle
پوستک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] لایهای پیوسته از جنس کوتین که یاختههای روپوست ترشح میکنند و سطح خارجی اندامهای هوایی را میپوشاند و تنها در محل روزنهها و عدسکها گسسته است
-
پوستک
لغتنامه دهخدا
پوستک . [ ت َ ] (اِ مصغر) پوست خرد. خرده پوست . پوست نازک : و اگر سوءالمزاج خشک باشد پیوسته لبها میطرقد و پوستکهای باریک ازوی برخیزد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). غضن ؛ پوستک بیرون چشم . مجلة؛ پوستک آبله که در آن آب گرد آید از اثر کار. (منتهی الارب ). الاد...
-
پوستک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pustak = پوسته
-
جستوجو در متن
-
cuticular
پوستکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به پوستک
-
cuticles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوکتل ها، پوست، پوشش شاخی، بشره، پوشش مو، پوستک
-
Nematoda, Nemata
نخسانتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] یکی از بزرگترین شاخههای جانوران که گونههای آن کرمهایی لولهشکل و انعطافپذیر و فاقد بند و مژه یا تاژک است و پوستک غیرزنده دارند
-
Nematomorpha
نخریختتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانوران کرممانند بدون بند و موشکل و طویل و باریک با پوستک ضخیم که اغلب آنها دریازی و در مرحلۀ بلوغ آزادزی (free-living) و در مرحلۀ کرمینه انگل بندپاتباران هستند
-
مجلة
لغتنامه دهخدا
مجلة. [ م َ ل َ ] (ع اِ) پوستک آبله که در آن آب گرد آید از اثر کار. ج ، مِجال و مَجل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
pelts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گربه، شتاب، پوست خام، پوست پشم دار، ضربه، پوستک، پی درپی زدن، پرتاب کردن، شتاب کردن، پوست کندن، پی در پی ضربت خوردن
-
پوسته
لغتنامه دهخدا
پوسته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) پوست . || پوستک . پوستی نازک . قشارة. || شوره ٔ سر. قطعات کوچک سفید رنگ که در سر آدمی بگاه شوخگنی پدید آید و چون بشانه زنند فروریزد. هبریه . پوسه . رجوع به پوسه شود.
-
pelt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلاق زدن، شتاب، پوست خام، پوست پشم دار، ضربه، پوستک، پی درپی زدن، پرتاب کردن، شتاب کردن، پوست کندن، پی در پی ضربت خوردن
-
Tardigrada
کُندروتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از سلسلۀ جانوران با گونههای خُردجثه و با طول کمتر از نیم میلیمتر که ویژگی آنها اتصال لَپهای پیشامغز به نخستین گره شکمی (abdominal ganglia) است؛ این جانوران چهار جفت پای شکمی دارند که به چنگال یا پنجه ختم میشود و بدنشان بنده...
-
زنمتان
لغتنامه دهخدا
زنمتان . [زَ ن َ ] (ع اِ) دو پوستک دراز را گویند مانند سر پستان که از زیر گلوی گوسفند و بز آویخته می باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی است . (ناظم الاطباء). عربی و تثنیه ٔ زنمة، دو گوشوار گوسفندو برهان در اشتباه است ، فارسی نیس...
-
Arthropoda
بندپاتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از سلسلۀ جانوران که بدن آنها دارای پوستک سختشده و اسکلت بیرونی بندبند است؛ ضمایم مفصلی در هر قطعۀ بدن جفت است و کارکرد حرکتی دارد؛ این جانوران دارای یک جفت شاخک و حداقل یک جفت چشم مرکب جانبی با واحدهای گیرندۀ نوری مستقل هستند