کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستهپوستهشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
flame descaling
پوستهزدایی شعلهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] زدودن پوستههای اکسیدی به روش حرارتدهی که در آن اختلاف ضریب انبساط حرارتی موجب از میان رفتن پوستهها میشود
-
compressor case
پوستۀ فشردهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] بدنۀ خارجی بخش فشردهساز در موتورهای توربین گازی
-
selective membrane skin
پوستۀ گزینای غشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسى شيمى] لایۀ متمایز و نازکی که معمولاً در تماس با جریان ورودی قرار میگیرد و تراوایی غشا به آن بستگی دارد متـ . پوستۀ گزینا
-
laminar scale
پوستۀ لایهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] زنگی که بهصورت لایههای بههمچسبیده و متراکم تشکیل میشود
-
پوسته سخت هر چیزی
دیکشنری فارسی به عربی
قشرة
-
لسته و پوسته
فرهنگ گنجواژه
گوشت نامرغوب.
-
پوستهزدایی با حمام نمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ← جِرمزدایی با حمام نمک
-
پولک یا پوسته بدن جانور
دیکشنری فارسی به عربی
مقياس
-
شده
فرهنگ فارسی معین
(شَ دِّ یا دَُ) (اِ.) 1 - چندرشته نخ به هم پیچیده ک به یک اندازه آن ها را بریده باشند. 2 - ریشه و طره . 3 - رشته ای که دانه های گرانبها را بدان کشیده و به گردن یا جامه آویزند.
-
شده
فرهنگ فارسی معین
(شُ دِ یا دَ) (ص مف .) 1 - گشته ، گردیده . 2 - انجام یافته . 3 - رفته ، گذشته .
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َ ؟ ] (اِ) علم و نشان . (غیاث اللغات ).
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َ دَه ْ ] (ع اِ) رجوع به شَدْه ْ، شود.
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َدْ دَ / دِ ] (اِ) ظاهراً اسم است از شد به معنی بستن عربی و معنی کمربند می دهد : شده والای گلگون در گلستان رخوت غیرت سنبل شمر این را و آن رشک سمن . نظام قاری (دیوان البسه ص 30).سیه گلیمی شده سفیدروئی بیت دو آیتند بهر دو خطی به می مسطور. نظا...
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َدْه ْ ] (ع اِ) بیخودی و دهشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شدن : کاری است شده . (یادداشت مؤلف ). گشته . گردیده . بوده . وقوع یافته . واقع شده : مهر مفکن بر این سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج نیک او را فسانه دار شده بد او را کمرت تنگ به تنج . رودکی . || رفته ...