کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوستکَنی ماشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
mechanical barking, machine barking
پوستکَنی ماشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جدا کردن پوست از تنه یا بینۀ درخت ازطریق کندن یا سایش آن با دستگاههای موتوری
-
واژههای مشابه
-
کنی
لغتنامه دهخدا
کنی . [ ک َ نی ی ] (ع ص ، اِ) هم کنیت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هم کنیت . ج ، اکنیاء. (مهذب الاسماء). یقال : فلان کنی فلان ؛ فلان هم کنیه ٔ فلان است یعنی کنیه ٔ هر دو یکی است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
کنی
لغتنامه دهخدا
کنی . [ ک ُ نا ] (ع اِ) ج ِ کُنیَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کنیة شود.- کنی الرؤیا ؛ مثلهایی است که فرشته ٔ رؤیا زند و آن کنایه از امور بزرگ و مهم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کنیَة] [قدیمی] konā = کنیه
-
debarking 2
پوستکَنی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جدا کردن پوست درختان برای استفاده از پوست درخت یا تنۀ بدون پوست یا جلوگیری از گسترش حملۀ حشرات
-
skinning
پوستکَنی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] جدا کردن پوست از لاشه
-
hydraulic barking
پوستکَنی آبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جدا کردن پوست درخت پس از قطع با استفاده از فشار آب در محفظۀ بسته
-
ring-barking
پوستکَنی حلقوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جدا کردن نواری باریک از پوست دور ساقۀ درخت
-
chemical barking, chemical peeling, chemi-peeling
پوستکَنی شیمیایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] کَتزنی درخت در دورۀ رشد و تزریق مواد شیمیایی به بُنلاد برای جداسازی آسان پوست پس از قطع درخت
-
پوست
واژگان مترادف و متضاد
بشره، پوسته، پوسه، جلد، غلاف، قشر، لایه، لحات، ورقه
-
پوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] ← دارپوست
-
پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - بیرونی ترین بخش بدن جانوران . 2 - پوشش بیرونی ساقه . 3 - پوشش تخم جانور و دانة گیاه . ؛ ~ کسی کنده شدن (کن .) متحمل عذاب شدید شدن .
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...
-
پوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pōst، مقابلِ مغز] pust ۱. جلد؛ غلاف؛ قشر.۲. (زیستشناسی) آنچه روی عضلات بدن انسان و جانوران را پوشانده و اعمال آن عبارت است از احساس حرارت، برودت، درد، و لمس: پوست بدن.۳. (زیستشناسی) آنچه روی تنه و شاخۀ درخت و گیاه و میوه را میپوشاند:...