کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوزه پارویی کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ice foot
یخپوزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] یخ بستهای که تا خط مد محکم به ساحل چسبیده است و کشند بر آن تأثیر نمیگذارد
-
پوزه باریک
لغتنامه دهخدا
پوزه باریک . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) دارای زنخ لاغر و بی گوشت .
-
پوزه زرچون
لغتنامه دهخدا
پوزه زرچون . [ زَ زَ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز بجهرم میان جنگل واکبرآباد در صد و سی و سه هزار و پانصدگزی شیراز.
-
پوزه سنقری
لغتنامه دهخدا
پوزه سنقری . [ زَ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام محلی در راه شیراز و اردکان میان شیراز و مسجد بردی در سه هزارگزی شیراز.
-
پوزه کوه
لغتنامه دهخدا
پوزه کوه . [ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان چهار فرسخ بخش شهداد شهرستان کرمان ، واقع در 16 هزارگزی شمال باختری شهداد، سر راه مالرو شهداد بکرمان . دارای 15 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
پوزه گاو
لغتنامه دهخدا
پوزه گاو. [ زَ ] (اِخ ) پوزه گاه . قریه ای است در دوفرسنگی شمالی بندر ریگ در ناحیه ٔ حیات داود. رجوع به پوزه گاه شود.
-
پوزه گاه
لغتنامه دهخدا
پوزه گاه . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر، واقع در 18 هزارگزی خاور گناوه ،کنار راه فرعی گناوه به برازجان . جلگه ، گرمسیر، مرطوب ، مالاریائی . دارای 400 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت است . (ا...
-
پوزه لنگر
لغتنامه دهخدا
پوزه لنگر. [ زَ ل َ گ َ ] (اِخ ) محلی در مشرق کال از ناحیه فراه .
-
پوزه بند
لغتنامه دهخدا
پوزه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (اِ مرکب ) آلتی که بر دهان حیوان چون اسب و خر و گاو و گوساله وگوسفند و سگ و امثال آن بندند تا زیان بکشت نرسانندیا نگزند یا آواز نکنند و یا بیش از حد پستان مادر نمکند. پوزبند. بتفوزبند. دهن بند. کمام : تو باک مدار که ما آن چن...
-
پوزة کوه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: puz-e kuh طاری: pözakop(p)a طامه ای: puz-e kuh طرقی: pözaköh کشه ای: nok-e kih نطنزی: kalakuh
-
پوزه بند
دیکشنری فارسی به عربی
کمامة
-
پوزه بندزدن
دیکشنری فارسی به عربی
کمامة
-
قاطر پوزه
واژهنامه آزاد
حیوانی از خانواده ی اسب و خر پدر اسب و مادر خر میباشد
-
Gavialis gangeticus
تمساح پوزهباریک گنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ تمساحپوزهباریکیان و راستۀ تمساحسانان که پوزهاش از همه کروکودیلها درازتر است
-
Gavialidae
تمساح پوزهباریکیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ تمساحسانان با آروارهای بسیار باریک که جنس نر آن سوراخهای بینی برجستگی دکمهمانند دارد