کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوزهجنبانتباران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Kinorhyncha, Echinodera
پوزهجنبانتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از سلسلۀ جانوران با بدنی سهبخشی شامل سر و گردن و تنهای که یازده بند دارد و از بیرون پوشیده از خار و صفحات حلقوی کیتینی است؛ سر آنها جمع میشود و دارای پنج تا هفت حلقۀ خاردار و خرطوم (proboscis) کوچک و قابل انقباض است؛ خارها گی...
-
واژههای مشابه
-
جنبان
لغتنامه دهخدا
جنبان . [ جَم ْ ] (اِخ ) یکی از اقوام و طوایف نبطی از فرزندان حام بن نوح . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 266 شود.
-
جنبان
لغتنامه دهخدا
جنبان . [ جُم ْ ] (نف ) متزلزل . مضطرب . (یادداشت مؤلف ). || جنبنده . (آنندراج ). || در حال جنبیدن : وگر برهان موسی آن شماری که چوب خشک ثعبان کرد جنبان . ناصرخسرو. || متحرک .(یادداشت مؤلف ). لغ: منارجنبان : این جهان هم بدان سخن ماندحرف او ساکن است ...
-
جنبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jombān ۱. در حال جنبیدن؛ جنبنده: منارجنبان.۲. (بن مضارعِ جنباندن) =جنباندن۳. جنباننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سلسلهجنبان.
-
پوزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) 1 - گرداگرد دهن جانوران . 2 - چانه . ؛ ~ کسی را به خاک مالیدن شخص پرمدعایی را به شدت تحقیر و سرشکسته کردن .
-
پوزه
لغتنامه دهخدا
پوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) پیرامون و گرداگرد دهان . پوز. فرطوسه . فرطیسه . بتفوز. مجموع دهان و فکین حیوان . فوز. زفر. بدفوز. فریش . فش . فرنج . فوزه . تانول . (لغت نامه ٔ اسدی ) . کلفت . || دهان بند. فنطیسة. فطیسة. || تنه ٔ درخت . (برهان ). پوز. (برهان ...
-
پوزه
لغتنامه دهخدا
پوزه . [ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاور کنگان . کنار راه اتومبیل رو کنگان به لنگه . دارای 50 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
پوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) puze = پوز
-
پوزه
دیکشنری فارسی به عربی
ختم , خرطوم , کمامة , منقار
-
پوزه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: puza طاری: püza طامه ای: puza طرقی: pöza کشه ای: pöza نطنزی: puza
-
گهواره جنبان
لغتنامه دهخدا
گهواره جنبان . [ گ َهَْ رَ / رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه گهواره جنباند تا کودک خوشتر خسبد : ای در این گهواره ٔ وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان .خاقانی .
-
گاهواره جنبان
لغتنامه دهخدا
گاهواره جنبان . [ رَ /رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) جنباننده ٔ گهواره : عقل کل بوده در دبستانش نفس کل گاهواره جنبانش .سنایی .
-
کون جنبان
لغتنامه دهخدا
کون جنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) رقاص و مسخره .(آنندراج ). کون جنباننده . کسی که در حال رقص نشستنگاه خود را حرکت دهد. (فرهنگ فارسی معین ) : ز نی آموز در صحرا سماع بیخودی کردن کمانچه وار باشی چند کون جنبان محفلها. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).|| (ق مرکب...
-
سلسله جنبان
لغتنامه دهخدا
سلسله جنبان . [ س ِ س ِ ل َ / ل ِ جُم ْ ](نف مرکب ) آنکه زنجیر را جنباند. (فرهنگ فارسی معین ). سبب و وسیله و باعث و موجب . (ناظم الاطباء). محرک .باعث . سبب . وسیله . (فرهنگ فارسی معین ) : دولت اگر سلسله جنبان شودمور تواند که سلیمان شود. وحشی .باد بها...