کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پورانرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پورانرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: purān rox) شبیه به پوران ؛ سرخ و گلگون ؛ (به مجاز) زیبارو .
-
واژههای مشابه
-
پوران
فرهنگ نامها
(تلفظ: purān) (پهلوی) (= بوران به معنی سرخ ، گلگون) ؛ (در اعلام) نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی . + ن.ک . پوران دخت .
-
پوران
لغتنامه دهخدا
پوران . (اِ) جمع پور. پسران . || خلیفه . جانشین . || یادگار. (برهان ).
-
پوران
لغتنامه دهخدا
پوران . (اِخ ) ملکه ٔ ایران . رجوع به پوراندخت و رجوع به بوران شود.
-
پوران
لغتنامه دهخدا
پوران . (اِخ ) نام شهر کنوج (قنوج ). (جهانگیری ). فوران . (رشیدی ). رجوع به پور و رجوع به پورا شود. || دهی است بخراسان . (رشیدی ).
-
پوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bōrān] purān از نامهای زنان.
-
پوران
واژهنامه آزاد
به معنی پسر
-
رخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه ۲. برج، قلعه ۳. پهلوان، جنگجو، گرد ۴. سیمرغ، عنقا
-
رخ
واژگان مترادف و متضاد
رخنه، شکاف
-
cleavage
رَخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] شکست کانی در امتداد سطوح بلورشناختی آن
-
رخ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - رخنه ، شکاف . 2 - خط هایی که از کشیدن سوهان بر روی فلزات ایجاد شود.
-
رخ
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) 1 - گونه ، چهره ، هر یک از دو طرف گونه . 2 - سوی ، طرف . 3 - عنان اسب ، افسار.
-
رخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ معر. ] (اِ.) یکی از مهره های شطرنج که به شکل برج است .
-
رخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) پرنده ای موهوم و بزرگ مانند سیمرغ و عنقا.