کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پودهرُستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
saprophytic
پودهرُستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به موجود پودهرُست
-
واژههای مشابه
-
saprobic classification, saprobien system
طبقهبندی پودهرستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] طبقهبندی اندامگانهای موجود در رودخانهها بر مبنای تحملپذیری آنها در برابر آلایندههای آلی در شرایط کندی جریان
-
رستی
واژگان مترادف و متضاد
۱. رسی ۲. آسایش، فراغت ۳. بهره، حظ، نصیب ۴. رزق، روزی ۵. استیلا، چیرگی، غلبه ۶. دلاوری، دلیری، شجاعت ۷. استحکام، استواری
-
رستی
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (ص نسب .) منسوب به رست . 1 - آن چه از خاک و گل رست تعبیه کنند. 2 - زمین هایی که جنس آن ها از رست باشد. 3 - سنگ هایی که مادة اصلی آن ها رست باشد.
-
رستی
فرهنگ فارسی معین
(رُ) 1 - (حامص .) چیرگی . 2 - دلیری . 3 - آسایش ، راحتی . 4 - (اِ.) روزی ، رِزق .
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رَ ] (حامص ) خلاص ونجات . (ناظم الاطباء). خلاص و نجات یافتن . (برهان ).
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ ] (اِ) رزق و روزی و روزینه . (ناظم الاطباء). روزی . رزق . (فرهنگ فارسی معین ) (از برهان ) (از فرهنگ اوبهی ). نعمت و روزی را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (از شعوری ج 2 ورق 27). نعمت . (لغت فرس اسدی ) : چون تو کریمان که تماشاگ...
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عمر زهری رستی . از عم خود رسته ٔ اصفهانی روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ ] (حامص ) راحت و فراغت و آسودگی و آسایش . (ناظم الاطباء). راحت و فراغت . (از انجمن آرا) (از برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از شعوری ج 2 ورق 27) (غیاث اللغات از جهانگیری و برهان ) : ابی زحمت نیابی تندرستی ابی محنت نیابی هیچ رس...
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ ] (حامص ) چیرگی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از شعوری ج 2 ورق 27) (فرهنگ رشیدی ). غلبه . استیلاء. (فرهنگ فارسی معین ). غلبه و فتح و ظفر و استیلا. (ناظم الاطباء). غالب شدن و مستولی گردیدن . (از برهان ). || منسوب به رُست (...
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ تی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به رُستة که نسبت اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ تی ی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن رُستة صوفی اصفهانی رستی ، معروف به جمال و مکنی به ابوحامد. وی از محمدبن ابراهیم بن عامربن ابراهیم مدینی اصفهانی روایت کرد و ابوبکر ابن مردویه از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
رستی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رُست) rosti ۱. آنچه از خاک رس تهیه میشود.۲. زمینی که خاک آن از نوع رس باشد.
-
رستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rosti رزق؛ روزی: ◻︎ چون تو کریمان که تماشا کنند / رستی تنها نه به تنها کنند (نظامی۱: ۱۲).