کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پودنه صحرائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پودنه ٔ دشتی
لغتنامه دهخدا
پودنه ٔ دشتی . [ ن َ / ن ِ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعناع . نعنع. پودنه ٔ باغی . پودنه ٔ بستانی : صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید از دیگ افزارهاست گرم و خشک است بدرجه ٔ سیم و لطیف کننده است . و در جای دیگر گوید: و باشد که به طلیهاء گرم حاجت آید ...
-
پونه، پودنه
لهجه و گویش تهرانی
گیاهی شبیه نعنا
-
پودنه ٔ لب جوی
لغتنامه دهخدا
پودنه ٔ لب جوی . [ ن َ /ن ِ ی ِ ل َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پودنه ٔ جویباری . نعناع وحشی . رجوع به پودنه شود: ملک علاءالدین [ازسلاطین غور] قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد با وجود اینکه دویست فیل جنگی داشت از علاءالدی...
-
جستوجو در متن
-
آویشن
لغتنامه دهخدا
آویشن . [ ش َ ] (اِ) صعتر. سعتر. آویشه . آویش . اوشه . اوشن . یوشن . پودنه ٔ برّی . پودینه ٔ صحرائی . پودنه ٔ کوهی . زلف شاهدان : چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن . ناصرخسرو.اکنون نچرد گوزن در صحراجز سنبل و کرویا و آویشن ....
-
زعتر
لغتنامه دهخدا
زعتر. [ زَ ت َ ] (ع اِ) صعتر. آویشن . پودنه ٔ صحرائی . (از دزی ج 1 ص 591). سعتر. صعتر. آویشن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
سبزی
لغتنامه دهخدا
سبزی . [ س َ ] (حامص ) حالت و چگونگی سبز. منسوب بسبز، همچون سیاهی و سفیدی که منسوب بسیاه و سفید است . (برهان ) (آنندراج ) : دگر ره چو سبزی درآمد بشاخ سهی سرو را گشت میدان فراخ . نظامی .این رنگ به سبزی میزند؛ برنگ سبز می نماید. || خرمی و طراوت . (برها...
-
اثلق
لغتنامه دهخدا
اثلق . [ اَ ل َ ] (اِ) فلفل بَرّی است بلغت بربری و آن را به شیرازی تخم دل آشوب گویند. برگ آن مانند برگ زیتون باشد و پنجنگشت همان است و آن بیشتر در کناره های رودخانه روید، خوردن آن منی را خشک سازد و بعربی حب ّالفقد خوانند. (برهان قاطع). علی بن حسین ان...
-
سداب
لغتنامه دهخدا
سداب . [ س ُ ] (اِ) سذاب . سداب ها دسته ای از تیره ٔ سدابیان «روتراسه » هستند و مهمترین نوع آن سداب کوهی «روتا» است دارای برگهای باریک و بسیار متعفن که برای گریزاندن حشرات بکار رود. (گل گلاب ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گیاهی باشد دوایی مانند پ...