کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پودنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پودنه
/pudne/
معنی
= پونه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پودنه
فرهنگ نامها
(تلفظ: pudne) (= پونه) ، ← پونه.
-
پودنه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) نک پونه .
-
پودنه
لغتنامه دهخدا
پودنه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) قسمی گیاه معطّر از احرار بُقول شبیه به نعناع در تداول امروزی . و در قدیم پودنه بمعنی نعنع و نعناع ، (دهار) و پودنه ٔ بستانی مستعمل بوده است . و این گیاه را که امروز پودنه میخوانیم در قدیم پودنه لب جوی و پودنه ٔ جویباری (ذخی...
-
پودنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پودینه› (زیستشناسی) [قدیمی] pudne = پونه
-
واژههای مشابه
-
پودنه ٔ بری
لغتنامه دهخدا
پودنه ٔ بری . [ ن َ / ن ِ ی ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) پودنه صحرائی . ظُفیره . ظفیرا. فودنج صحرائی . فودنج جَبلی . پودنه ٔ کوهی . پودنه ٔ دشتی . فوتنج برّی . رجوع به پودنه شود.
-
پودنه ٔ دشتی
لغتنامه دهخدا
پودنه ٔ دشتی . [ ن َ / ن ِ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعناع . نعنع. پودنه ٔ باغی . پودنه ٔ بستانی : صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید از دیگ افزارهاست گرم و خشک است بدرجه ٔ سیم و لطیف کننده است . و در جای دیگر گوید: و باشد که به طلیهاء گرم حاجت آید ...
-
پودنه ٔ صحرائی
لغتنامه دهخدا
پودنه ٔ صحرائی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مشکطرامشیع. مشکطرامشیر. قطامانون . بقلةُالغزال . پودنه ٔ برّی . رُتَک . رجوع به پودنه و پودنه ٔ برّی شود.
-
پونه، پودنه
لهجه و گویش تهرانی
گیاهی شبیه نعنا
-
پودنه ٔ لب جوی
لغتنامه دهخدا
پودنه ٔ لب جوی . [ ن َ /ن ِ ی ِ ل َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پودنه ٔ جویباری . نعناع وحشی . رجوع به پودنه شود: ملک علاءالدین [ازسلاطین غور] قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد با وجود اینکه دویست فیل جنگی داشت از علاءالدی...
-
جستوجو در متن
-
ظفیرة
لغتنامه دهخدا
ظفیرة. [ ظَ رَ ] (ع اِ) پودنه ٔ بری . پودنه ٔ لب جوی . پودنه ٔ جویباری . و برخی فودنج هندی دانسته اند.
-
سنبهاری
لغتنامه دهخدا
سنبهاری . [ سَم ْ ب َ ] (اِ) پودنه ٔ لب جوی . (آنندراج ). پودنه که در کنار جویها سبزشود. (ناظم الاطباء). فودنج . پونه . حبق الماء. غاغ . پودنگ . راغوته . رجوع به پودنه و پودنه ٔ لب جوی شود.
-
پونه
واژگان مترادف و متضاد
پودنه، نعناع
-
کرتباس
لغتنامه دهخدا
کرتباس . [ ک َ ت َ ] (اِ) یکی از گونه های پودنه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پودنه شود.