کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پو
/pu/
معنی
۱. = پوییدن
۲. پوییدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تکاپو.
۳. پوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): راهپو.
۴. (اسم مصدر) حرکت کردن با سرعتی بین دویدن و پیادهروی؛ پویه.
〈 پو گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] دویدن: ◻︎ شیر سگی داشت که چون پو گرفت / سایهٴ خورشید بر آهو گرفت (نظامی۱: ۵۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - رفتار تند. 2 - دو.
-
پو
لغتنامه دهخدا
پو. (اِ) رجوع به پوئیدن و پو گرفتن شود.
-
پو
لغتنامه دهخدا
پو. [ پ ُ ] (اِخ ) بزرگترین رود ایتالیا است که در قسمت شمالی این کشور حوضه ٔ بزرگی تشکیل میدهد. منبع این رود در کوه وزو و از سلسله ٔ جبال آلپ واقع در حدودایتالیا و فرانسه میباشد از اینجا رو بسوی مشرق جریان خود را آغاز میکند و از میان شهرها و قصبه های...
-
پو
لغتنامه دهخدا
پو. [ پ ُ ] (اِخ ) نام شهر مرکزی ایالت پیرنه ٔ سفلای فرانسه . در ساحل رود گارد پو در 757 هزارگزی جنوب غربی پاریس دارای 38962 تن سکنه و موزه و کتابخانه ٔ بامنظره ٔ باصفا، و قصر قدیمی و تفرجگاه عمومی و تآتری زیبا و دباغ خانه های متعدد، بنگاههای رنگرزی ...
-
پو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پوییدن) ‹پوی› [قدیمی] pu ۱. = پوییدن۲. پوییدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تکاپو.۳. پوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): راهپو.۴. (اسم مصدر) حرکت کردن با سرعتی بین دویدن و پیادهروی؛ پویه.〈 پو گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] دویدن: ◻︎ شیر سگی داشت...
-
واژههای مشابه
-
پُو
لهجه و گویش گنابادی
pouw در گویش گنابادی یعنی پا ، لِنگ ، صدای ترسناک
-
پُو
لهجه و گویش بختیاری
pu پود.
-
گرگ پو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gorgpu پوینده و دونده مانند گرگ؛ گرگتاز؛ گرگدو.
-
پو گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص ل .) 1 - رفتن . 2 - دویدن .
-
پو گرفتن
لغتنامه دهخدا
پو گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دویدن . دویدن آغاز کردن : شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه ٔ خورشید بر آهو گرفت . نظامی .و در بعض لغت نامه ها پو گرفتن را کوس بستن گفته اند.
-
راه پو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهپوینده› [قدیمی] rāhpu آنکه باشتاب به راهی میرود؛ رونده.
-
پِتِخْ پو
لهجه و گویش گنابادی
petekhpou در گویش گنابادی یعنی بهم ریختگی موها ، سیخ بودن موها ، نامرتب بودن مو ، آشفته
-
یاوه پو
واژهنامه آزاد
بیهوده کار، کسی که دنبال کارهای ناصحیح و ناراست و بیهوده است. مبطل.
-
پو شو
واژهنامه آزاد
بلند شو، برخیز