کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
په آن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
په آن
لغتنامه دهخدا
په آن . [ پ ِ ] (اِخ ) (ژول ) جراح فرانسوی . مولد ماربوئه (اور - اِ - لوار) (1830 - 1898 م .).
-
په آن
لغتنامه دهخدا
په آن . [ پ ِ ] (اِخ ) در باستان شناسی یونان سرودی به افتخار آپولون رب النوع سرود جنگ و پیروزی .
-
واژههای مشابه
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (ص ) پپه . پخمه . گول . چلمن . سلیم . پفیوز. آبدندان . ساده . ساده دل . چلمه . صاف و ساده . رجوع به پپه شود.
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ ِ پ ِ ] (اِخ ) (فلورستان ) سرتیپ ایتالیائی ، متولد در «سکیلاس » (1780 - 1851 م .). || برادرش ، گیوم وطن پرست و سرتیپ (1782 - 1855 م .). این دو برادر در حکومت آزادی خواه سال 1820 م . شرکت کردند.
-
په په گی
لغتنامه دهخدا
په په گی .[ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) په پگی . رجوع به په پگی شود.
-
په نه په
واژهنامه آزاد
پس نه
-
لی په
لغتنامه دهخدا
لی په . [ پ ِ ] (اِخ ) (لا) نام نهری به آلمان نزدیک وِزل . دارای 220هزار گز درازاست و به رود رن ریزد.
-
په تیک
لغتنامه دهخدا
په تیک . [ پ ِ ] (اِخ ) ولایتی از تراکیه (آسیای صغیر). (ایران باستان ج 2 ص 1245).
-
په ان
لغتنامه دهخدا
په ان . [ پ ِ اُ ] (اِخ ) پزشک خدایان . وی «مارس » را که بدست «دیوبد» مجروح شده بود، معالجه کرد.
-
په اونیه
لغتنامه دهخدا
په اونیه . [ پ ِ اُ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) در گیاه شناسی بنوع پیوان (خطمی درختی ) اطلاق میشود.
-
په پگی
لغتنامه دهخدا
په پگی . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی په په (پپه )، پخمگی . چلمنی . گولی . رجوع به پپه و په په شود.
-
په پن
لغتنامه دهخدا
په پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) پسر شارلمانی ، پادشاه ایتالیا از سال 781 تا 810 م .
-
په پیاز
لغتنامه دهخدا
په پیاز. [ پ ِه ْ ] (اِ مرکب ) اشکنه . پیازو (پیاز آب ) : ای دریغا گر بدی پیه و پیازپه پیازی کردمی گر نان بدی . مولوی .نقل است که وقتی خادمه ٔ رابعه په پیازی میکرد که روزها بود تا طعامی نساخته بودند. (تذکرة الاولیاء). گفت توامروز چه خوردی ؟ گفت اندکی...
-
په سست
لغتنامه دهخدا
په سست . [پ ِ س ِ ] (اِخ ) په سستاس (سوماتوفیلاکس ). نام مردی مقدونی از یاران اسکندر و کسی که در جنگ مالیان اسکندر را نجات داد. وی آنجا نخست کسی بود که اسکندر را با سپر پوشید. پس از مرگ اسکندر در تقسیم ثانوی ولایات ، پارس بالاخص نصیب این مرد گردید. (...