کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهن گردانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پهن چشم
لغتنامه دهخدا
پهن چشم . [ پ َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) دارای چشمی پهن . || شوخ و بیحیا. (غیاث ) (آنندراج ) : بحر و کان با تو حرف جود زدندپهن چشم این و آن دریده دهان .ظهوری .
-
پهن دریا
لغتنامه دهخدا
پهن دریا. [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) دریای فراخ . دریای دامن گشاده . بحر عریض : اگر چون دلت پهن دریاستی ز دریا گهر موج برخاستی .فردوسی .
-
پهن دشت
لغتنامه دهخدا
پهن دشت . [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) دشتی عریض . دشتی فراخ . دشتی پهناور. صحرای وسیع و متسع : ز سم ستوران در آن پهن دشت زمین شدشش و آسمان گشت هشت . فردوسی .ندانست کش دست آزرده گشت ز پیکار شد خیره در پهن دشت . فردوسی .همه رنج و تیمار تو باد گشت که رستم پدی...
-
پهن دوش
لغتنامه دهخدا
پهن دوش . [ پ َ ] (ص مرکب ) دارای دوشی پهن . دارای کتفی عریض . پهن شانه : بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد نام وی جعفر بود و کنیت وی ابوالفضل که مادر وی کنیزکی بود رومی نیکوروی ... مردی بود... نیکوروی بلندبینی پهن دوش کوتاه ران . (ترجمه ٔ ...
-
پهن ریش
لغتنامه دهخدا
پهن ریش . [ پ َ ] (ص مرکب ) که ریش پهن دارد. پهن محاسن .
-
پهن ساز
لغتنامه دهخدا
پهن ساز. [ پ َ ] (نف مرکب ) که پهن کند. که عریض سازد. که با پهنا نماید و عریض جلوه دهد : به پهنی شدی [آیینه ] چهره را پهن سازدرازیش کردی جبین دراز.نظامی .
-
پهن سر
لغتنامه دهخدا
پهن سر. [ پ َ س َ ] (ص مرکب ) که سری پهن دارد. افطح . (تاج المصادر بیهقی ).
-
پهن سینه
لغتنامه دهخدا
پهن سینه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) دارای سینه ٔ گشاده و فراخ . دارای صدری عریض .
-
پهن شانه
لغتنامه دهخدا
پهن شانه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) دارای شانه ٔ پهن . پهن دوش . دارای کتفی عریض : کتف ؛ پهن شانه گردیدن . (منتهی الارب ).
-
پهن کرده
لغتنامه دهخدا
پهن کرده . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گسترده (فرش و جز آن ). مفروش ساخته . باز کرده .انداخته . مهد. || فراخ کرده . || پَخت کرده (قطعه فلز و جز آن ). با پهنا ساخته . عریض کرده (جاده یا قطعه زمین و نظایر آن ).
-
چاه پهن
لغتنامه دهخدا
چاه پهن . [ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاور کنگان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 66 هزارگزی جنوب باختر خورموج ، در باختر کوه مند واقع شده است . از نقاط ساحلی دریا، گرمسیر و مالاریائی است و142 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما، شغل اها...
-
چاه پهن
لغتنامه دهخدا
چاه پهن . [ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 108 هزارگزی جنوب خورموج ، کنار شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه واقع شده است . از نقاط ساحلی ، گرمسیر و مالاریائی است و 62 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما و شغل ا...
-
چاه پهن
لغتنامه دهخدا
چاه پهن .[ پ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای است از قرای دشتی فارس . (از مرآت البلدان ج 4 ص 132).
-
خاک پهن
لغتنامه دهخدا
خاک پهن .[ ک ِ پ ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پِهِن اسب یاخر را چون سَرَند کنند و آشغالش را بگیرند آنچه ماند خاک پهن است که برای کود و رشوه ٔ گل بکار می رود.
-
چشمه پهن
لغتنامه دهخدا
چشمه پهن . [ چ َ م َ پ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 33 هزارگزی شمال خاوری آستانه و 18 هزارگزی راه مالروعمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 503 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه . محصولش غلات ، انگور، بنشن و...