کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهنشدگی خط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پِهِن
لهجه و گویش بختیاری
pehen پِهن، سرگین اسب و الاغ.
-
پَهَن
لهجه و گویش بختیاری
pahan پَهْن.
-
دنده پهن/()دنده پهن کردن
لهجه و گویش تهرانی
مقاوم، بیخیال /پوست کلفت شدن
-
broadly oblong
مستطیلی پهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل مستطیل در گیاهان که نسبت طول به عرض آن شش به پنج تا یک به یک باشد
-
نی پهن
لغتنامه دهخدا
نی پهن . [ ن َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین . در 5هزارگزی جنوب غربی سومار و 3هزارگزی مرز ایران و عراق برکنار رودخانه ٔ کنگیر، در دشت گرمسیری واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کنگیر، محصولش غلات و لبنیات و برنج و مختص...
-
flat bone
استخوان پهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] هریک از استخوانهای نازک و پهن بدن مانند استخوان جمجمه
-
long dung
تختهپِهِن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مخلوطی از فضولات حیوانی و کاه و کُلَش که تخمیر نشده باشد
-
broad-leaved
پهنبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] ویژگی گیاهی که دارای پهنک برگ گسترده است
-
lobopodium
پهنپا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] نوعی پای کاذب پهن با انتهای گرد
-
wide body
پهنپیکر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواپیمایی که میان صندلیهای مسافری آن دو یا چند راهرو وجود داشته باشد
-
پهن کردن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دَ)(مص م .) 1 - وسیع کردن ، پهناور ساختن . 2 - گستردن .
-
آفتاب پهن
لغتنامه دهخدا
آفتاب پهن . [ پ َ ] (اِ مرکب ) در تداول خانگی ، آنگاه از بامداد که قسمتی از سطح سرای را آفتاب گیرد.
-
دره پهن
لغتنامه دهخدا
دره پهن . [ دَرْ رَ پ َ ] (اِخ ) نام موضعی به کرمان در جنوب شرقی بافت که در آنجا چندین رشته رود بهم پیوسته و هلیل رود را تشکیل میدهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دره پهن
لغتنامه دهخدا
دره پهن . [ دَرْ رَ پ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان مصعبی . بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . واقع در 32هزارگزی خاور فردوس و 6هزارگزی شمال راه مالرو عمومی نوغاب به فردوس . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ده پهن
لغتنامه دهخدا
ده پهن . [ دِه ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 7هزارگزی شمال خاوری کرمانشاه . سکنه ٔ آن 400 تن . آب آن از چشمه ٔ کوچک و چاه قره سو تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).