کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهنۀ انباشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
accumulation area
پهنۀ انباشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بخشی از یخسار که در آن انباشت یخ در طی یک سال بیش از کاست آن است
-
واژههای مشابه
-
پهنه
واژگان مترادف و متضاد
ساحت، صحنه، عرصه، عرض، گستره، میدان، وسعت
-
پهنه
فرهنگ فارسی معین
(پَ نِ) (اِ.) 1 - ساحت ، میدان . 2 - وسعت . 3 - نوعی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است .
-
پهنه
لغتنامه دهخدا
پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) فسحت . عرصه . عرض . (برهان ). ساحت . میدان . (جهانگیری ) (برهان ) : جرم هلال چرخ برین سبز پهنه چیست مانا ز سم اسب تو بر وی نشان رسید. کمال اسماعیل .- پهنه ٔ کارزار ؛ میدان جنگ .
-
پهنه
لغتنامه دهخدا
پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم چنین کنند و نگذارند بر زمین آید تا بمقصد برسانند. (...
-
پهنه
لغتنامه دهخدا
پهنه . [ پ َ هََ ن َ / ن ِ ] (اِ) پَهَن . شیری که بسبب مهربانی بسیار در پستان مادر طغیان کند. (برهان ). رجوع به پَهَن شود.
-
پهنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pahne ۱. پهنا؛ گشادگی؛ وسعت.۲. عرصه؛ میدان.۳. [قدیمی] نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گویبازی میکردهاند: ◻︎ نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب / تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی: لغتنامه: پهنه باختن).
-
پهنه
دیکشنری فارسی به عربی
استطلاع الراي , صالة , عرض , نخلة
-
وارگ پهنه
لغتنامه دهخدا
وارگ پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان موگوئی در بخش آخوره شهرستان فریدن که در 38 هزارگزی شمال غربی آخوره واقع شده است و دارای 66 تن سکنه میباشد. لهجه ٔ اهالی آن لری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
safe area, safety area, safe-action area, essential area, television safe action area
پهنۀ ایمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] بخشی از تصویر قابل مشاهده در نمایاب یا نمایشگر که در هنگام نمایش یا پخش تلویزیونی حذف نمیشود
-
cultural area,culture province,ethno-geographic area
پهنۀ فرهنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] عرصهای جغرافیایی، فارغ از مرزهای سیاسی، که در آن با گروه نسبتاً گستردهای از خصایص مشترک فرهنگی روبهرو باشیم
-
live area
پهنۀ مرئی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] کل پهنۀ تصویری که در نمایاب دوربین فیلمبرداری یا تصویربرداری دیده میشود و محدودهای فراتر از پهنۀ ایمن یا صفحۀ تولید نهایی را در بر میگیرد
-
skyline road
پهنۀ هوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ناحیهای که محدودۀ آن برابر است با گسترۀ طولی و عرضی داربَرگاهِ یک سیمنقاله
-
پهنه باختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) با پهنه بازی کردن .