کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهناور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پهناور
/pahnāvar/
معنی
۱. پُرپَهنا؛ بسیارپهن؛ عریض.
۲. وسیع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پهن، فراخ، گسترده، واسع، وسیع ≠ تنگ
دیکشنری
ample, broad, extended, extensive, immense, large, vast, wide
-
جستوجوی دقیق
-
پهناور
واژگان مترادف و متضاد
پهن، فراخ، گسترده، واسع، وسیع ≠ تنگ
-
پهناور
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ) (ص مر.) 1 - فراخ ، وسیع . 2 - بسیار عریض .
-
پهناور
لغتنامه دهخدا
پهناور. [ پ َ وَ ] (ص مرکب ) بسیارعریض . دارای پهنا، پهنادار. سخت عریض . پرپهنا. عراض . مصفح . (از منتهی الارب ). صلاطح . پهن : مجثئل ؛ پهناور و راست ایستاده . عریض ٌ اریض ؛ پهناور. رأس ٌ مفرطح ؛ سر پهناور. (منتهی الارب ). || ذوسعة. متسع. فراخ . وسی...
-
پهناور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pahnāvar ۱. پُرپَهنا؛ بسیارپهن؛ عریض.۲. وسیع.
-
پهناور
دیکشنری فارسی به عربی
شامل , عريض , کافي , هائل , واسع
-
واژههای مشابه
-
پهناور کردن
لغتنامه دهخدا
پهناور کردن . [ پ َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِعراض . (منتهی الارب ). پهناور گردانیدن .
-
پهناور گردانیدن
لغتنامه دهخدا
پهناور گردانیدن . [ پ َ وَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پهناور کردن . فراخ و متسع گردانیدن : شبح الشی ٔ؛ پهناور گردانید چیزی را. (منتهی الارب ).
-
پهناور گردیدن
لغتنامه دهخدا
پهناور گردیدن . [ پ َ وَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تخثبم . انسداخ . (منتهی الارب ). پهناور شدن .
-
جستوجو در متن
-
پهناوری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pahnāvari پهناور بودن؛ حالت و چگونگی پهناور؛ پهنی.
-
میلامیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی. معرب] [قدیمی، مجاز] milāmil پهناور.
-
پهناوری
لغتنامه دهخدا
پهناوری . [ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) صفت پهناور. حالت و چگونگی پهناور. پهنی .
-
فراخ بوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farāxbum زمین یا دشت پهناور.
-
پرپهنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porpahnā پربر؛ پهن؛ پهناور؛ عریض.