کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهلو دزدیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پهلو خوردن
لغتنامه دهخدا
پهلو خوردن . [ پ َ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صدمه خوردن در پهلو و بدن . (غیاث ) (آنندراج ) : ز موج لاله از پی خورده پهلوبود راهش بصد باریکی مو.ملاطغرا.
-
پهلو دادن
لغتنامه دهخدا
پهلو دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) غنی کردن . سود رساندن . مدد کسی نمودن . (غیاث ). منفعت رسانیدن . (برهان ). امداد و عنایت :در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد. کلیم .در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست خوش سبوی باده په...
-
پهلو داشتن
لغتنامه دهخدا
پهلو داشتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) نفع و فایده داشتن . نفع و فایده دادن بکسی . مفید بودن . خلاف بی پهلوئی .
-
پهلو دریدن
لغتنامه دهخدا
پهلو دریدن . [ پ َ دَ دَ ](مص مرکب ) پاره کردن پهلو. دریدن پهلو : درم پهلوی پهلوانان بتیغخورم گرده ٔ گردنان بیدریغ. نظامی .|| دریده شدن پهلوی کسی . || رسیدن صدمه به پهلوی کسی . (از آنندراج ).
-
پهلو رسانیدن
لغتنامه دهخدا
پهلو رسانیدن . [ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) صدمه زدن . (آنندراج ). || برابری کردن در قدر و مرتبه با کسی . (آنندراج ).پهلو زدن .
-
پهلو زدن
لغتنامه دهخدا
پهلو زدن . [ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) (... با چیزی یا کسی )برابری کردن با کسی . با او دعوی برابری کردن . برابری کردن در مال و قدر و مرتبه . (برهان ). پهلو سودن . پهلو ساییدن . مقابلی . مقابلی با او کردن . پهلو رسانیدن : قصری که به آسمان پهلو زدی . (از ...
-
پهلو ساییدن
لغتنامه دهخدا
پهلو ساییدن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) پهلو زدن . مقابلی کردن . دعوی برابری کردن . پهلو سودن : هر جای که مسعودسعد باشدکس با او پهلو چگونه ساید. مسعودسعد.رجوع به پهلوسای و پهلو سودن شود.
-
پهلو سودن
لغتنامه دهخدا
پهلو سودن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) پهلو زدن . پهلو ساییدن . ادعای برابری کردن . مقابلی کردن .
-
پهلو شدن
لغتنامه دهخدا
پهلو شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیکسو شدن . گوشه گرفتن .
-
پهلو غلط
لغتنامه دهخدا
پهلو غلط. [ پ َ غ َ ] (نف مرکب ) کسی که بپهلو غلطد. (آنندراج ) : رود بکوی توام طفل اشک پهلوغلطکه همچو رابعه آمد بکعبه ٔ احباب .ملاطغرا.
-
پهلو کردن
لغتنامه دهخدا
پهلو کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کناره کردن . (غیاث ). پهلو تهی کردن . روی برتافتن . (برهان ). دوری کردن . احتراز کردن . (اوبهی ). پرهیز کردن . گریختن . (شرفنامه ). اجتناب نمودن . (برهان ) : با اینکه حلال تست باده پهلو کن از آن حرام زاده . نظامی...
-
پهلو گرفتن
لغتنامه دهخدا
پهلو گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) (...کشتی )، بساحل پیوستن آن . بکران آب آمدن آن . بساحل آمدن آن : کشتی خاص خلیفه پو گرفت در کران اندر زمان پهلوگرفت .دهخدا.
-
پهلو نهادن
لغتنامه دهخدا
پهلو نهادن . [ پ َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خوابیدن . (غیاث ). دراز کشیدن . (آنندراج ) : پهلو منه که یارت پهلوی تو نشسته برگیر سر که این سر خوش زآن سر است امشب . مولوی .یار از چاک دلم خاتم دهد عکس نگین مینماید حال دل بر خاک اگر پهلو نهد. وحید.هر که ...
-
بزرگ پهلو
لغتنامه دهخدا
بزرگ پهلو. [ ب ُ زُ پ َ ] (ص مرکب ) آنکه پهلوی بزرگ دارد. حجل . جرافش . جرنفش . (منتهی الارب ).
-
چرب پهلو
لغتنامه دهخدا
چرب پهلو. [ چ َ پ َ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که از مردم از پهلوی او فائده ونفع یابند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکس که مردم از او بهره مند شوند : پهلو از من تهی مکن که مراپهلوی چرب هم ز پهلوی تست . خاقانی . || فربه را نیز گ...