کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهلوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پهلوی
/pahlavi/
معنی
۱. نوعی سکۀ طلا به وزن ۱۳/۸ گرم که در زمان سلسلۀ پهلوی در ایران ضرب میشد.
۲. زبانی از شاخۀ زبانهای هندواروپایی که در دورۀ اشکانیان و ساسانیان در ایران رواج داشت.
۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای سهگاه و چهارگاه.
۴. (صفت نسبی) پارتی؛ قوم پارت.
۵. (صفت نسبی، منسوب به پهلُو) [قدیمی] پهلوانی.
۶. (حاصل مصدر) دلیری؛ دلاوری.
۷. (اسم) (موسیقی) از الحان قدیم ایرانی.
۸. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای سهگاه و چهارگاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
against, beside, besides, next, Pehlevi
-
جستوجوی دقیق
-
پهلوی
فرهنگ فارسی معین
(پَ لَ) (ص نسب .) 1 - پارتی ، از قوم پارت . 2 - پادشاهی ، سلطنتی . 3 - پهلوانی ، قهرمانی . 4 - نام خط و زبان ایرانیان در زمان اشکانیان و ساسانیان . 5 - آهنگی است در موسیقی قدیم . 6 - نوعی سکة طلا با نقش پادشاهان پهلوی (آخرین سلسلة پادشاهی در ایران ).
-
پهلوی
لغتنامه دهخدا
پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِ) (کلاه ...)کلاهی دارای آفتاب گردان ، نظیر کلاه سربازان فرانسه .
-
پهلوی
لغتنامه دهخدا
پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِ) مسکوکی زرین خاص ایران در دوره ٔ سلسله ٔ پهلوی .
-
پهلوی
لغتنامه دهخدا
پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (بندر...) نامی که در فاصله ٔ معینی به بندر انزلی دادند. رجوع به بندر انزلی شود.
-
پهلوی
لغتنامه دهخدا
پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (زبان و خط...) زبان پهلوی . زبان پهلو یا پهله ،پارت ، پرثوه ، پهلوانی . زبان متداول دوره ٔ اشکانیان و ساسانیان . فارسی میانه و آن میان فرس باستانی و فرس امروزی جای دارد. این زبان را فرس متوسط نیز گویند. زبان مردم پارت ؛ پار...
-
پهلوی
لغتنامه دهخدا
پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (سلسله ٔ...) نام سلسله ای که پس از برافتادن سلسله ٔ قاجاریه توسط رضاشاه پهلوی در سال 1304 هَ . ش . تأسیس شد و در بهمن سال 1357 هَ . ش . با پیروزی انقلاب اسلامی منقرض گردید.
-
پهلوی
لغتنامه دهخدا
پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (قوم ...) پارت . مردم سرزمین پارت . (پرثوه ) و یسمی هذا الصقع [ صقع الجبل ] بلاد البهلویین و هی همدان و ماسبذان و مهرجان قذف و هی الصیمرة و قم و ماه البصره و ماه الکوفه و قرماسین و ماینسب الی الجیل و لیس منه الری و اصبهان و...
-
پهلوی
لغتنامه دهخدا
پهلوی . [ پ َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به پهله ، پارت ، پهلوانی . (جهانگیری ). فهلوی . (شرفنامه ) : بیامد هم اندر زمان بیدرفش گرفته بدست آن درفش بنفش نشسته بر آن باره ٔ خسروی بپوشیده آن جوشن پهلوی . دقیقی (از شاهنامه ٔ فردوسی ).همه کار ایران مر او را سپ...
-
پهلوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به پهلَو) [قدیمی] pahlavi ۱. نوعی سکۀ طلا به وزن ۱۳/۸ گرم که در زمان سلسلۀ پهلوی در ایران ضرب میشد.۲. زبانی از شاخۀ زبانهای هندواروپایی که در دورۀ اشکانیان و ساسانیان در ایران رواج داشت.۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای ...
-
پهلوی
دیکشنری فارسی به عربی
في , من قبل
-
واژههای مشابه
-
نیم پهلوی
لغتنامه دهخدا
نیم پهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِ مرکب ) مسکوک طلا که نصف یک پهلوی قیمت دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
پهلوی نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) کتاب یا نوشته به زبان و خط پهلوی .
-
زبان پهلوی
لغتنامه دهخدا
زبان پهلوی . [ زَ ن ِ پ َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امروزه پهلوی بزبان ایرانی که اصطلاحاً پارسی میانه مینامنداطلاق میشود. (حاشیه ٔ برهان قاطع بقلم دکتر معین ذیل پهلوی ). رجوع به مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین «ایران » نامه صص 81-91 و «پهلوی »، مقدمه ٔ...
-
مرداب پهلوی
لغتنامه دهخدا
مرداب پهلوی . [ م ُ ب ِ پ َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به مرداب انزلی شود.