کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهلوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پهلوان کل
لغتنامه دهخدا
پهلوان کل . [ پ َ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالانچولان بخش حومه ٔ شهرستان بروجرد، واقع در 29 هزارگزی جنوب خاوری بروجرد و چهار هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بروجرد به دورود. جلگه معتدل . دارای 388 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و تریاک و لبن...
-
پهلوان محمد
لغتنامه دهخدا
پهلوان محمد. [ پ َ ل َ م ُ ح َم م َ ] (اِخ ) ابوسعید. رجوع به محمد، مکنی به ابوسعید... در مجالس النفائس (ص 46 و 89 تا 91) شود.
-
پهلوان محمد
لغتنامه دهخدا
پهلوان محمد. [ پ َ ل َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمد... در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 307) و مجالس النفائس (ص 264) شود.
-
پهلوان محمود
لغتنامه دهخدا
پهلوان محمود. [ پ َ ل َ م َ ] (اِخ ) فهّاد. رجوع به محمود فهاد در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 375) شود.
-
پهلوان مهذب
لغتنامه دهخدا
پهلوان مهذب . [ پ َ ل َ م ُ هََذ ذَ ] (اِخ ) رجوع به مهذب ... در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 316 ،317، 320) شود.
-
پهلوان یزدی
لغتنامه دهخدا
پهلوان یزدی . [ پ َ ل َ ی َ ] (اِخ ) ابوالبشر. دجال . ابوالبشر پهلوان بن شهر مزن بن محمدبن بیوراسف (کمارأیته بخطه هکذا فی آخر شرح المصابیح للبغوی ) الیزدی دجال کذاب ، زعم انه سمع من شخص لایعرف بعد السبعین و خمسمائة صحیح البخاری قال اخبرنا الداودی . ...
-
پهلوان یزدی
لغتنامه دهخدا
پهلوان یزدی . [ پ َ ل َ ی َ ] (اِخ ) پهلوانی در دربار ناصرالدین شاه که بر دیگر پهلوانان غالب آمد.
-
پهلوان یوسف
لغتنامه دهخدا
پهلوان یوسف . [ پ َ ل َ س ُ ] (اِخ ) شیرازی . رجوع به یوسف شیرازی ... در حبیب السیر چ خیام (ج 4 ص 89) شود.
-
پهلوان افکن
لغتنامه دهخدا
پهلوان افکن . [ پ َ ل َ / ل ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) که پهلوان افکند. قوی . زورمند. مردافکن .
-
پهلوان پنبه
لغتنامه دهخدا
پهلوان پنبه . [ پ َ ل َ / ل ِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مسخره ای که تمام تن خود را به پنبه گیردو او با حلاجی که کمان در دست دارد برقص آیند و حلاج در میان رقص کم کم پهلوان را با زدن کمان عور و برهنه کند یعنی تمام پنبه های تن او را بر باد دهد و در ا...
-
پهلوان پور
لغتنامه دهخدا
پهلوان پور. [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) پسر پهلوان .
-
پهلوان زاده
لغتنامه دهخدا
پهلوان زاده . [ پ َ ل َ / ل ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زاده ٔ پهلوان . فرزند پهلوان . از نسل پهلوان : نگهبان برو کرد پس چند مردگو پهلوان زاده با داغ و درد. دقیقی .چنان پهلوان زاده ٔ بی گناه ندانست رنگ سپید از سیاه . فردوسی .که ای پهلوان زاده ٔ پرهنرز گرد...
-
حسین پهلوان
لغتنامه دهخدا
حسین پهلوان . [ ح ُ س َ ن ِپ َ ل َ ] (اِخ ) دیوانه ، شاعر عصر علیشیر است و احوال او را در مجالس النفائس ص 52 و 225 یاد کرده است .
-
جهان پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹جهانپهلو› jahānpahle(a)vān پهلوان بزرگی که از تمام پهلوانان جهان دلیرتر و پرزورتر باشد.
-
پهلوان پنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] pahle(a)vānpambe کسی که اندام درشت، شانههای پهن، و بازوان ستبر دارد اما ترسو و کمزور است و بهدروغ ادعای دلیری و پهلوانی میکند؛ پهلوان دروغی.