کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پهره
/pahre/
معنی
پاس؛ نگهبانی؛ محافظت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پهره
فرهنگ فارسی معین
(پَ رَ یا رِ) (اِ.) نگهبانی ، پاس .
-
پهره
لغتنامه دهخدا
پهره . [ پ َ رَ ] (اِخ ) (قریه ...) محلی در حدود افغانستان و سیستان . پهرک . رجوع به فهرج شود. (تاریخ سیستان ) (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 2 ص 260). || بهیره . از نواحی هند. (تاریخ شاهی ص 157).
-
پهره
لغتنامه دهخدا
پهره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ) پاس و محافظت . (برهان ).
-
پهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] pahre پاس؛ نگهبانی؛ محافظت.
-
واژههای مشابه
-
پهره دار
لغتنامه دهخدا
پهره دار. [ پ َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پاسدار. محافظت کننده . (برهان ) : خلیل از بیم آن زنهارخواران مرتب داشت جمعی پهره داران .نزاری (از جهانگیری ).
-
پهره دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pahredār پاسدار؛ نگهبان؛ محافظ.
-
جستوجو در متن
-
پهرک
لغتنامه دهخدا
پهرک . [ پ َ رَ ] (اِخ ) پهره . فهرج . رجوع به فهرج شود. (تاریخ سیستان ).