کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنچ
لغتنامه دهخدا
پنچ . [ پ ُ ] (انگلیسی ، اِ) مخلوطی از مسکری سخت قوی با اجزاء دیگر مانند آب لیمو و چای و قند و جز آن .
-
پنچ
واژهنامه آزاد
(واژۀ محلی؛ کرته - صولان) ناخن.
-
واژههای مشابه
-
پنچ پایک
لغتنامه دهخدا
پنچ پایک . [ پ َ ی َ ] (اِ مرکب ) پنج پایه . سرطان . خرچنگ .
-
جستوجو در متن
-
Panchen Lama
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پنچ لاما
-
نشکی
لغتنامه دهخدا
نشکی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب است به نشک . از قراء مرو در پنچ فرسخی . (از سمعانی ).
-
نماز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] 1 - عبادت ، پرستش . 2 - عبادت مخصوص مسلمانان که به طور وجوب پنچ بار در ش بانه روز ادا کنند.
-
ابوبحر
لغتنامه دهخدا
ابوبحر. [ اَ بو ب َ ] (ع اِ مرکب ) خرچنگ . سرطان . (المزهر). پنج پا. پنچ پایک .
-
مردگیران
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) جشنی بود در ایران باستان که در پنج روز آخر اسنفدارماه بر پا می شد. در این پنچ روز زنان بر مردان مسلط بودند و هر آرزویی که می کردند تحقق می یافت ؛ از این رو آن را مردگیران گفتند.
-
مخمس
لغتنامه دهخدا
مخمس . [ م َ م َ] (ع ص ، ق ) جاؤا خماس و مخمس ؛ آمدند پنج پنچ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پنجگان پنجگان . (مقدمة الادب زمخشری ).
-
شهاز
واژهنامه آزاد
لغت ترکی عشایر ترک قشقائی به بز نر پیشرو گله شهاز می گویند بز نر پنچ ساله به بالا که بخاطر شاخ ها و موهای بلندش زیبائی خاصی دارد و کل گله گوسفند از پشت سر او حرکت می کنند و چون سن او از همه گله بیشتر است همه مسیر های حرکت گله را می شناسد و به چوپان ...
-
سیرجان
لغتنامه دهخدا
سیرجان . (اِخ ) شهرستان سیرجان یکی از شهرستانهای استان هشتم کشور است . این شهرستان در باختر استان هشتم واقع شده و محدود است : از طرف شمال به شهرستان رفسنجان ، از خاور به شهرستان بم ، از جنوب به شهرستان بندرعباس و از باختر به شهرستان شیراز. شهرستان سی...
-
دزدیده
لغتنامه دهخدا
دزدیده . [ دُ دی دَ / دِ ] (ن مف ) دزدیده شده . ربوده شده . سرقت شده . مسروق . (ناظم الاطباء). مسروقة. مستسرق . مسترقه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : فرمودند کباب دزدیده خوردن و طمع لقمه ٔ ما نیز کردن . (انیس الطالبین ص 122).هَشیلة؛ دزدیده از شتر و جز آن ...
-
چک
لغتنامه دهخدا
چک . [ چ َ ] (اِ) قباله باشد. به تازی صک گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 276). قباله و برات باشد.(فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 276). برات وظیفه و مواجب و بیعانه و حجت و منشور و قباله ٔ خانه و باغ و امثال آن باشد و معرب آن صَک است . (برهان ). قباله را گویند. (جه...