کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پندآموز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پندآموز
/pand[']āmuz/
معنی
آموزندۀ پند؛ اندرزگوی؛ ناصح.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اندرزگو، ناصح، نصیحتگو، واعظ
دیکشنری
cautionary
-
جستوجوی دقیق
-
پندآموز
واژگان مترادف و متضاد
اندرزگو، ناصح، نصیحتگو، واعظ
-
پندآموز
لغتنامه دهخدا
پندآموز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آموزنده ٔ پند. ناصح . واعظ. اندرزگوی . || موجب عبرت . عبرت افزا. موجب انتباه : بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را (؟)لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من .خاقانی .
-
پندآموز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pand[']āmuz آموزندۀ پند؛ اندرزگوی؛ ناصح.
-
جستوجو در متن
-
عبرت
فرهنگ واژههای سره
پند، پندآموز
-
نصیحتآموز
واژگان مترادف و متضاد
پندآموز، پندده، عبرتآموز، ناصح
-
عبرتآموز
واژگان مترادف و متضاد
پندآموز، ناصح، نصیحتآموز، نصیحتگر، نصیحتگو
-
اندرزگو
واژگان مترادف و متضاد
پندآموز، پندگو، ناصح، نصیحتگو، واعظ
-
نصیحتگر
واژگان مترادف و متضاد
پندآموز، پندده، ناصح، نصیحتآموز، نصیحتگو
-
نصیحتگو
واژگان مترادف و متضاد
اندرزگو، پندآموز، ناصح، نصیحتگر، واعظ
-
کلمات قصار
فرهنگ فارسی معین
( ~ ق ) [ ع . ] (اِمر.) جمله ها و عبارت های کوتاه و پندآموز.
-
ناصح
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندرزگو، پندآموز، نصیحتگو، نصیحتگر، واعظ ۲. خیرخواه، دلسوز، عبرتآموز، مشفق
-
عبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عبرة] [قدیمی] 'ebar ۱. = عبرت۲. [مجاز] حکایات پندآموز.۳. (اسم مصدر) گرفتن عبرت؛ پندآموزی.
-
چنبروار
لغتنامه دهخدا
چنبروار. [ چَم ْ ب َ ] (ص مرکب ) حلقه وار. خمیده و منحنی . کمانی : بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز رالاجرم زین بند چنبروار شد بالای من . خاقانی .رجوع به چنبر شود.
-
ویحک
لغتنامه دهخدا
ویحک . [ وَ ح َ] (ع صوت مرکب ) (از: ویح ، کلمه ٔ ترحم + «ک » خطاب ) این کلمه بیشتر در مقام ترحم گفته میشود : گفت ویحک چه کس توانی بوداین چنین خاکسار و خون آلود. نظامی . || به معنی ویل نیز آید. ای وای بر تو. || و در مقام تعجب نیز آید : چرا عمر کرکس دو...