کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنج ارکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پنج دیهی
لغتنامه دهخدا
پنج دیهی . [ پ َ ] (ص نسبی ) از مردم پنج دیه . رجوع به پنج دهی شود.
-
پنج رستاق
لغتنامه دهخدا
پنج رستاق . [ پ َ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای (بلوک ) کجور در مازندران و آن را پنجک رستاق نیز نامند. (سفرنامه ٔ مازندران و استرابادرابینو ص 30 و 109). و نیز رجوع به پنجک رستاق شود.
-
پنج رودک
لغتنامه دهخدا
پنج رودک . [ پ َ دَ] (اِخ ) نام قریه ای از قراء رودک بنواحی سمرقند و آن قصبه و قطب رودک است و ابوعبداﷲ رودکی از این پنج رودک است و نسبت بدان پنجی است . (از انساب سمعانی ).
-
پنج روزه
لغتنامه دهخدا
پنج روزه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کنایه از مدت اندک باشد : این پنج روزه مدت ایام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفلی . سعدی .ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه دریابی . سعدی .- امثال : هر کسی پنج روزه نوبت اوست .- پنج روزه ٔ دنیا ؛ کنایه اس...
-
پنج روزی
لغتنامه دهخدا
پنج روزی . [ پ َ ] (اِ مرکب ) اندرگاهان . پنجی . فنجی . پنجک . پنجه . فنجه پنجه ٔ دزدیده . پنجه ٔ گزیده . خمسه ٔ مسترقه . ایام المسترقه . ایام المختاره : خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان ...
-
پنج سر
لغتنامه دهخدا
پنج سر. [ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) (در قمار) هنگامی که پنج ورق متشابه در بازی آس بدست یک تن آید مانند پنج آس یا پنج شاه و غیره .
-
پنج سو
لغتنامه دهخدا
پنج سو. [ پ َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح هندسه ) مخمس . پنج ضلعی . پنج پهلو. پنج بر.
-
پنج شاخه
لغتنامه دهخدا
پنج شاخه . [ پ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) قسمی شمعدان فلزین یا بلورین . نوعی جار و چل چراغ با کاسه ٔ بلورین که پنج شمع خورد.
-
پنج شعبه
لغتنامه دهخدا
پنج شعبه . [ پ َ ش ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از حواس خمسه ٔ ظاهره است که آن سامعه ، باصره ، لامسه ، ذائقه و شامه باشد. (برهان قاطع) : یک دو شد از سه چرخش چاراصل و پنج شعبه شش روز و هفت اختر نه قصر و هشت منظر.خاقانی .
-
پنج شیر
لغتنامه دهخدا
پنج شیر. [ پ َ ] (اِخ ) قریه ای است در پنج فرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق ده رم . (فارس نامه ٔ ناصری ).
-
پنج صد
لغتنامه دهخدا
پنج صد. [ پ َ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عددی از صدگانها. پانصد. خمسماءة : ورا بد جهان سالیان پنج صدنیفکند یکروز بنیاد بد. فردوسی .به بد [ فریدون ] در جهان پنج صد سال شاه به آخر شد و ماند زو جایگاه . فردوسی .برین بگذرد سالیان پنج صدبزرگی شم...
-
پنج ضلعی
لغتنامه دهخدا
پنج ضلعی . [ پ َ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پنج سو. مخمس . ذوخمسة اضلاع . پنج پهلو.
-
پنج فال
لغتنامه دهخدا
پنج فال . [ پ َ ] (اِخ ) از تقسیمات حکومتی ولایت لارستان فارس . طول آن 48هزار و عرض 12هزار گز است درجنوب غربی لار. مرکز اشکنان و عده ٔ قرای آن 9 است .
-
پنج قازی
لغتنامه دهخدا
پنج قازی . [ پ َ ] (اِ مرکب ) قسمی پول خرد مسین . پانقازی .
-
پنج کرانگی
لغتنامه دهخدا
پنج کرانگی . [ پ َ ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی پنج کرانه . || تخمیس .