کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنجۀ ژرف دریا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قوی پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qavipanje ۱. زبردست.۲. آن که زور بازو دارد.
-
alluvial fan
پنجۀ آبرفتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تودهای کمشیب و کمارتفاع و نسبتاً مسطح از مواد سنگی سست نهشتهشده بهوسیلۀ رود
-
palmate
پنجهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی لَپدار یا منقسم در گیاهان که فرورفتگیهای آن یا به سمت رأس دُمبرگ امتداد داشته باشد یا به آن برسد
-
toe out
پنجهبازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] وضعیتی که در آن بخش پسین دو تایر نصبشده بر یک محور به هم نزدیکتر باشند
-
toe in
پنجهبستگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] وضعیتی که در آن بخش پیشین دو تایر نصبشده بر یک محور به هم نزدیکتر باشند
-
weld toe, toe of weld
پنجۀ جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] محل برخورد رویۀ جوش با فلز پایه
-
submarine fan
پنجۀ زیردریا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ← پنجۀ ژرفدریا
-
bead toe
پنجۀ طوقه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] لبۀ داخلی طوقه
-
imbricate fan
پنجۀ فلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دستهای از گسلها که از یک گسل رانده (thrust fault) منشعب شده و روبهبالا از هم جدا شده باشند
-
Lycopodiaceae
پنجهگرگیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از نهانزادان آوندی که ناجورهاگ (heterospor) هستند و برگهای سوزنی ریز دارند
-
anchor fluke
پنجۀ لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] قسمت مثلثی انتهای هریک از بازوهای لنگر
-
toe crack
تَرَک پنجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] ترکی که در پنجۀ جوش فلز پایه ایجاد میشود
-
آتشین پنجه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ جِ) (ص مر.) صنعتگر.
-
پنجه برتافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. تَ) (مص ل .) به زور غلبه کردن ، ستم کردن .
-
پنجه بوکس
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ) [ فا - انگ . ] (اِ.) سلاح سرد به صورت حلقه های به هم پیوسته دارای برآمدگی های نوک تیز که در پنجه می کنند.