کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنجه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
Lycopodiaceae
پنجهگرگیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از نهانزادان آوندی که ناجورهاگ (heterospor) هستند و برگهای سوزنی ریز دارند
-
anchor fluke
پنجۀ لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] قسمت مثلثی انتهای هریک از بازوهای لنگر
-
toe crack
تَرَک پنجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] ترکی که در پنجۀ جوش فلز پایه ایجاد میشود
-
آتشین پنجه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ جِ) (ص مر.) صنعتگر.
-
پنجه بوکس
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ) [ فا - انگ . ] (اِ.) سلاح سرد به صورت حلقه های به هم پیوسته دارای برآمدگی های نوک تیز که در پنجه می کنند.
-
پنجه دزدیده
فرهنگ فارسی معین
( ~ دُ دِ) (اِمر.) نک بهیزک .
-
پنجه طلایی
فرهنگ فارسی معین
( ~. طَ) (ص مر.) کنایه از: مهارت و تبحر در حرفه های نوازندگی ، نقاشی ، پزشکی و مانند آن .
-
پنجه مریم
فرهنگ فارسی معین
( ~ء مَ یَ) (اِمر.) گیاهی است خوشبو با ساقه کوتاه و گل های سرخ رنگ ، گل نگونسار، گل سرنگون .
-
قوی پنجه
فرهنگ فارسی معین
(قَ. پَ جِ یا جَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) آن که دارای زور بازوست .
-
آهنین پنجه
لغتنامه دهخدا
آهنین پنجه . [ هََپ َ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) قوی پنجه . پرزور : یکی آهنین پنجه در اردبیل همی بگذرانید بیلک ز بیل .سعدی .
-
روپ پنجه
لغتنامه دهخدا
روپ پنجه . [ ] (اِخ ) عیدی است مربوط به روز اول جیرت خاص زنان هند را، و آن روزی است که هندوان عید گیرند و دور هم گرد آیند و محصول نورس کشتزارها را از باب تبرک در آب ریزند. (از تحقیق ماللهند ص 288).
-
شش پنجه
لغتنامه دهخدا
شش پنجه . [ ش َ / ش ِ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی دوایی . (ناظم الاطباء). نام دارویی است که آن را کَشنَه بر وزن دشنه می گویند. (برهان ) (از آنندراج ). رجوع به کشنه شود.
-
نرم پنجه
لغتنامه دهخدا
نرم پنجه . [ ن َ پ َ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) ساززن خوب . که پنجه ای نرم دارد.
-
پنجه ٔ بیچاره
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ بیچاره . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پنج بیچاره . خمسه ٔ سیارة. پنج ستاره ٔروان . پنج ستاره ٔ گردان ، تیر و ناهید و بهرام و برجیس و کیوان . عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل . خمسه ٔ متحیره . کواکب متحیره . (برهان قاطع) : از هجر م...
-
پنجه ٔ پوشیده
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ پوشیده . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کیمیا و لیمیا و هیمیا و سیمیا و ریمیا. خمسه ٔ محتجبه .