کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنجرهبندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
windowing
پنجرهبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] تقسیم یک صفحه به مجموعهای از پنجرهها
-
واژههای مشابه
-
پنجره
واژگان مترادف و متضاد
پادگانه، دریچه، روزنه
-
پنجره
فرهنگ فارسی معین
(پَ جِ رِ) (اِ.) ساختاری در دیوار اتاق ، ساختمان یا وسیلة نقلیه برای وارد شدن روشنایی ، هوا یا هر دو و دیده شدن قضای بیرون یا درون .
-
پنجره
لغتنامه دهخدا
پنجره . [ پ َ ج َ رَ / رِ ] (اِ) دریچه ای بود در دیوار که به بیرون نگرند. (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). آنچه در بعضی عمارات مشبک سازند. (غیاث اللغات ). دریچه ای بود مشبک . مشبکی باشد که در سرایها بر دریچه ها نهند. (صحاح الفرس ). بالگانه (حاشیه ٔ...
-
پنجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجر› panje(a)re ۱. دریچه.۲. دریچۀ مشبک و سوراخسوراخ آهنی یا چوبی که در دیوار اتاق یا جای دیگر کار بگذارند.
-
پنجره
دیکشنری فارسی به عربی
مشبک , نافذة
-
پنجره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: derinǰa طاری: dürüǰa طامه ای: panǰera / deriǰa طرقی: banǰera / dürǰa کشه ای: panǰera نطنزی: panǰera
-
پنجره
واژهنامه آزاد
خانه ٔ چوبی که برای درندگان و پرندگان می سازند؛ قفس. (رک دهخدا) || (پیشنهاد کاربران) احتمالاً واژۀ پنجره از دو کلمۀ پنجه و ره تشکیل شده است، به معنی راه پنجه (مشت یا دست)، یعنی راهی برای عبور مشت یا دست، گذرگاه پنجه؛ چون در قدیم پنجره ها مشبک بوده ان...
-
بندی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسیر، بازداشت، دربند، زندانی، محبوس ≠ آزاد ۲. دربند
-
بندی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bandi گرفتار؛ اسیر؛ زندانی.
-
بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص نسب .) 1 - اسیر، گرفتار. 2 - زندانی . ج . بندیان .
-
بندی
لغتنامه دهخدا
بندی . [ ب َ ] (ص نسبی ) اسیر. گرفتار. (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ فارسی معین ). اسیر و گرفتار. ج ، بندیان . (ناظم الاطباء). اسیر. (ترجمان القرآن ). زندانی . ج ، بندیان . (فرهنگ فارسی معین ). محبوس . مسجون . مغلول : بندیان داشت بی زوار و پناه برد با خو...
-
بندی
لهجه و گویش تهرانی
انگل ،طفیلی
-
window 1
پنجره 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] محدودهای مستطیلشکل در پرده که نمایندۀ کار معینی است