کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنجاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پنجاه
/panjāh/
معنی
عدد بعد از چهلونه، یا عدد مرکب از پنج ده تا؛ «۵۰ ».
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
fifty, L
-
جستوجوی دقیق
-
پنجاه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] (اِ.) عددی که بعد از چهل و نه و پیش از پنجاه و یک است .
-
پنجاه
لغتنامه دهخدا
پنجاه . [ پ َ ] (عدد، ص ، اِ) عددی از دَهگانها بعد از چهل و نه و پیش از پنجاه ویک و نماینده ٔ آن در ارقام هندیه این صورت است 50 و در حساب جمل از آن به «ن » عبارت کنند. خمسون . خمسین : چگونه گیرد پنجاه قلعه ٔ معروف یکی سفر که کند در نواحی لوهر. عنصری ...
-
پنجاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: panĵāh] (ریاضی) panjāh عدد بعد از چهلونه، یا عدد مرکب از پنج ده تا؛ «۵۰ ».
-
پنجاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: panǰâh طاری: banǰâh طامه ای: panǰâh طرقی: banǰâh کشه ای: banǰâh نطنزی: banǰâh
-
پنجاه
دیکشنری فارسی به عربی
خمسون
-
واژههای مشابه
-
پنجاه تیر
لغتنامه دهخدا
پنجاه تیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) تفنگی که پنجاه فشنگ خورد.
-
پنجاه هزار
لغتنامه دهخدا
پنجاه هزار. [ پ َ هََ / هَِ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) پنجاه بار هزار. خمسون الف .
-
پنجاه هزار
لغتنامه دهخدا
پنجاه هزار. [ پ َهََ ] (اِخ ) نام دهستانی (روستا) در مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 69 و 125 و 131 و 160 و 165) و آن واقع است به میان جنگل در حوالی ساری . (حبیب السیر چ طهران جزو 2 از ج 3 ص 112و113).
-
پنجاه هزارسال
لغتنامه دهخدا
پنجاه هزارسال . [ پ َ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) (روز...) روز قیامت .
-
پنجاه باشی
لهجه و گویش تهرانی
فرمانده پنجاه نفر
-
lethal concentration fifty, LC50
غلظت کُشندۀ پنجاهدرصد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] غلظتی از یک آلاینده که با آن پنجاه درصد از اندامگانهای مورد آزمایش از بین میروند متـ . غلظت نیمکُش
-
lethal dose fifty, LD50
چندۀ کُشندۀ پنجاهدرصد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] چندۀ یک مادۀ سمی که در مدتزمان معین 50 درصد اندامگانهای مورد آزمایش را میکُشد متـ . چندۀ نیمکُش
-
جستوجو در متن
-
fiftyfold
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پنجاه و پنجاه