کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پنج
/panj/
معنی
عدد بعد از چهار؛ «۵ ».
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
five, penta-, V
-
جستوجوی دقیق
-
پنج
فرهنگ فارسی معین
و شش (پَ جُ ش ِ) (اِمر.) حواس پنجگانه و جهات شش گانه .
-
پنج
فرهنگ فارسی معین
(پَ) 1 - عدد پس از چهار و پیش از شش . 2 - حواس خمسه . 3 - پنجه .
-
پنج
لغتنامه دهخدا
پنج . [ پ َ ] (اِخ ) نام یکی از آب راهه های جیحون .
-
پنج
لغتنامه دهخدا
پنج . [ پ َ ] (عدد، ص ، اِ) عددی از یکانها پس از چهار و پیش از شش (با کلمه ٔ یونانی پنت اصل مشترک دارد، هم چنین با کلمه ٔ پنجه سانسکریت ). خَمس . خَمسة. (منتهی الارب ). نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «5»و در حساب جمّل از آن به 5 عبارت کنند : شاعر که دید...
-
پنج
لغتنامه دهخدا
پنج . [ پ ِ ] (اِ) گرفتن عضوی باشد با سر دو ناخن چنانکه بدرد آید. (برهان قاطع). گرفتن قسمتی از بدن با دو انگشت و ناخن که بدرد آید. نشگون . صاحب برهان در معنی کلمه اشتباه کرده است رجوع به پَنْج شود.
-
پنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: panĵ] (ریاضی) panj عدد بعد از چهار؛ «۵ ».
-
پنج
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: payn طاری: bay طامه ای: pay طرقی: bay کشه ای: bay نطنزی: bay
-
واژههای مشابه
-
پِنْجَ
لهجه و گویش گنابادی
penja در گویش گنابادی یعنی نوک انگشتان دست ، پنجه دست
-
پنج پنج
لغتنامه دهخدا
پنج پنج . [ پ َ پ َ] (ق مرکب ) پنجگان پنجگان . پنج تا پنج تا : این زمان پنج پنج میگیردتا شده عابد و مسلمانا.عبید زاکانی .
-
کوه پنج
لغتنامه دهخدا
کوه پنج .[ پ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سیرجان و مرکب از 48 آبادی بزرگ و کوچک و دارای 4000 تن سکنه است . مرکز آن بیدخیری می باشد و قرای مهم آن عبارتند از: ده بالا، گهدیج ، عباس آباد، باغ خشک خاتون مرده و لای کرباس . (از فرهنگ جغراف...
-
نی پنج
لغتنامه دهخدا
نی پنج . [ ن َ / ن ِ پ َ ] (اِ مرکب ) اسبی که سال وی کمتر از پنج باشد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
pancasila
پنج اصل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مرام/ ایدئولوژی رسمی دولت اندونزی، مبتنی بر اصول پنجگانۀ مردمسالاری، انساندوستی، عدالت، وحدانیت و اتحاد؛ بعدها اصول پنجگانۀ جنبش عدم تعهد نیز به این نام خوانده شد
-
Vitex
پنجانگشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] سردهای از نعنائیان شامل گیاهان درختی و درختچهای با برگهای متقابل و پنجهای دارای 3 تا 7 برگچه و گلها در گرزنهای متراکم یا تنک و در انتهای شاخهها در گلآذین خوشهای مرکب و با گلهای بنفش یا آبی یا یاسمنی و جام گل تیغیشکل و با لو...
-
pentamerous
پنجپار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی چرخهای که پارگان آن متشکل از پنج قطعه است