کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنبه کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پهلوان پنبه
لغتنامه دهخدا
پهلوان پنبه . [ پ َ ل َ / ل ِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مسخره ای که تمام تن خود را به پنبه گیردو او با حلاجی که کمان در دست دارد برقص آیند و حلاج در میان رقص کم کم پهلوان را با زدن کمان عور و برهنه کند یعنی تمام پنبه های تن او را بر باد دهد و در ا...
-
چوب پنبه
لغتنامه دهخدا
چوب پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) چوب نرم و پنبه مانندی که سابقاً در روشن کردن چخماق استعمال میشدو اکنون از آن استوانه مانندی به اندازه های مختلف سازند و با آن در بطری و شیشه و غیره را مسدود سازند.(از فرهنگ نظام ). چوب درخت پخاس . (از ناظم ال...
-
پنبه ای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پنبه) pambe'(y)i ۱. از جنس پنبه.۲. به شکل پنبه.
-
پنبه بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پنبهوز› [قدیمی] pambebaz پنبهزن.
-
پنبه تخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pambetoxm = پنبهدانه
-
پنبه درگوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pambedarguš ۱. [مجاز] ناشنوا.۲. سخنناشنو.
-
پنبه زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pambezār زمینی که در آن پنبه کاشته باشند؛ کشتزار پنبه.
-
پنبه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pambezan کسی که پنبه را با کمان میزند که از هم باز شود؛ حلاج؛ نداف؛ پنبهبز؛ پنبهوز.
-
پنبه زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pambezani شغل و عمل پنبهزن.
-
پنبه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pambekāri شغل و عمل کشاورزی که پنبه میکارد؛ زراعت پنبه.
-
پنبه وز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pambevaz = پنبهزن
-
پهلوان پنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] pahle(a)vānpambe کسی که اندام درشت، شانههای پهن، و بازوان ستبر دارد اما ترسو و کمزور است و بهدروغ ادعای دلیری و پهلوانی میکند؛ پهلوان دروغی.
-
ذی پنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹زیپنبه› [قدیمی] zipambe ۱. کلمهای که در موقع نوعی رقص و نشاط یا در حال مسخره کردن کسی بر زبان میآورند.۲. (اسم، صفت) کسی که نقش پهلوانپنبه را بازی کند.۳. (اسم، صفت) کسی که هنگام پنبه زدن حلاج به آهنگ کمان او برقصد و دیگرا...
-
چوب پنبه
دیکشنری فارسی به عربی
سدادة , فلينة
-
پنبه نسوز
دیکشنری فارسی به عربی
اسبستوس