کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنبه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پنبه زدن
معنی
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - بیرون کردن پنبه از تخم . 2 - پر کردن پنبه در چیزی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنبه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - بیرون کردن پنبه از تخم . 2 - پر کردن پنبه در چیزی .
-
پنبه زدن
لغتنامه دهخدا
پنبه زدن . [ پَم ْ ب َ / ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن پنبه از تخم . حلاجی کردن پنبه . تندیف . نَدف . حَلج . نَدش . (منتهی الارب ). || پر کردن پنبه در چیزی : هر روز بهر پنبه زدن بر دواج چرخ صبح از عمود مشته کند وز افق کمان . اثیر اخسیکتی (از آنند...
-
واژههای مشابه
-
پنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pambak] (زیستشناسی) pambe گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخههای نازک و برگهای درشت و گلهای زرد یا سرخرنگ که پس از رسیدن، شکافته میشود و از میان آن دانههایی بیرون میآید که اطراف آنها را تارهای سفید فراگرفته است.〈 پنبه کردن: ...
-
کانی پنبه
لغتنامه دهخدا
کانی پنبه . [ پَم ْ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری روانسر و شش هزارگزی شمال راه اتومبیل رو کرمانشاهان به روانسر. ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 60 تن سکنه ، از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات دی...
-
کوزه ٔ پنبه
لغتنامه دهخدا
کوزه ٔ پنبه . [ زَ / زِ ی ِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غنچه ٔ پنبه . (آنندراج ). جوزق . (ناظم الاطباء). غوزه ٔ پنبه . و رجوع به جوزق و غوزه شود.
-
asbestos
پنبۀ نسوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] کانی سیلیکاتی لیفیشکلی که در برابر گرما مقاوم و ازنظر شیمیایی بیاثر است
-
suberin, cork
چوبپنبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] پلیاستر اسید چرب که در دیوارۀ یاختۀ درونپوست و تنۀ درخت وجود دارد
-
cotton black arm
پاسوزک پنبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ← پاسوزک
-
پنبه درگوش
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص مر.) غافل ، پند نشنو.
-
پنبه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) 1 - (مص ل .) گریختن . 2 - (مص م .) پراکنده ساختن . 3 - خاموش کردن . 4 - منکر شدن . 5 - عاجز گردانیدن .
-
پنبه زن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص فا.) کسی که پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شوند.
-
پنبه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) 1 - نرم و سفید شدن . 2 - نرم و هموار شدن . 3 - گریختن . 4 - متفرق و پریشان گردیدن . 5 - از کسی بی موجب بریدن ، به هرزه بریدن . 6 - بیهوده شدن ، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین .
-
پهلوان پنبه
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ بِ)(اِمر.) پهلوان دروغین .
-
چوب پنبه
فرهنگ فارسی معین
(پَ بِ) (اِمر.) نوعی چوب سبک که از پوست درختان مخصوص به اندازه های مختلف سازند، و برای بستن سر بطری و مانند آن به کار برند.