کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پناه آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پناه آباد
لغتنامه دهخدا
پناه آباد. [ پ َ ] (اِ) نام سکه ای که رئیس ایل جوانشیر در پناه آباد (یعنی قلعه ٔ شوشی ) ضرب کرد و به اسم پناه آبادی و سپس پناه آباد و پناه بادو پناباد مشهور شد و آن از نقره است و نیم قران یعنی ده شاهی ارزش دارد. رجوع به ابراهیم خلیل خان شود.
-
واژههای مشابه
-
گیتی پناه
لغتنامه دهخدا
گیتی پناه . [ پ َ ] (ص مرکب ) پناه دهنده ٔ گیتی . ملجاء دنیا که کنایه از خداوند باشد : ببر این همه هدیه ها پیش شاه بگویش ز دادار گیتی پناه . فردوسی .پس از نام یزدان گیتی پناه طراز سخن بست بر نام شاه . نظامی .که چون من به نیروی گیتی پناه به گردون گردا...
-
گردون پناه
لغتنامه دهخدا
گردون پناه . [ گ َ پ َ ] (ص مرکب ) آنکه گردون پناه دهنده ٔ اوست یا آنکه گردون به او می پناهد : پادشاه ملک پرور داور گردون پناه سایه ٔ یزدان ، شکوه سلطنت ،دل شاد شاه .خواجه سلمان (از آنندراج ).
-
عالم پناه
لغتنامه دهخدا
عالم پناه . [ ل َ پ َ] (ص مرکب ) ملجاء و پناه جهانیان . (ناظم الاطباء).
-
شکسته پناه
لغتنامه دهخدا
شکسته پناه . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ پ َ ] (ص مرکب ) کسی که در پیش گیرد ملجاء و پناه با خللی را. (ناظم الاطباء). که شکستگی پناهگاه دارد. || آنکه شکسته را پناه دهد و جبر خاطر او کند. (آنندراج ). پناه و ملجاء ناتوانان : سایه ٔ مهر تو شکسته پناه ذیل عفو تو ...
-
غفران پناه
لغتنامه دهخدا
غفران پناه . [ غ ُ پ َ ] (ص مرکب ) از القاب مردگان است ؛ یعنی مرحوم و مغفور. (از ناظم الاطباء). عنوانی است که قبل از بردن نام مرده آرند. مغفرت پناه .
-
ولایت پناه
لغتنامه دهخدا
ولایت پناه . [ وَ / وِ ی َ پ َ ] (ص مرکب ) حامی ولایت . پشت و یاور ولایت : مجملی از حال فرخنده مآل حضرت ولایت پناه . (حبیب السیر ج 3 جزو4 ص 223).
-
اسلام پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'eslāmpanāh حامی اسلام؛ آنکه دین اسلام و مسلمانان را حمایت کند؛ پشتوپناه مسلمانان.
-
بی پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bipanāh آنکه دوست و آشنا و پشتیبان ندارد؛ بیکس؛ بییاور.
-
گیتی پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gitipanāh ۱. پناهدهندۀ جهان.۲. [مجاز] پادشاه.
-
fire shelter, forest fire shelter
آتشپناه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ازجمله تجهیزات حفاظتی شخصی که آتشنشانان در هنگام حریق برای حفاظت خود از شعلههای آتش به کار میبرند
-
refuge 1
پناهجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] گذرگاهی در وسط سوارهرو برای توقف ایمن عابر پیاده در هنگام عبور
-
leeway
پناهرَوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] رانده شدن شناور از مسیر خود به طرف بادپناه براثر باد یا جریان آب یا هر دو
-
bunker buster
پناهکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی بمب که با نفود در اعماق زمین هدفهای مستحکم را نابود میکند