کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پناه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پناه
/panāh/
معنی
۱. حامی؛ پشتیبان: ◻︎ اندر پناه خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و «پناه» تو (فرخی: ۳۴۰).
٢. (اسم) امان؛ زنهار: ◻︎ اندر «پناه» خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و پناه تو (فرخی: ۳۴۰).
٣.(اسم) حمایت.
۴. (اسم) پناهگاه.
٥. (بن مضارعِ پناهیدن) = پناهیدن
٦. پناهدهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اسلامپناه، جانپناه.
〈 پناه آوردن: (مصدر لازم)
۱. پناهیدن.
۲. به کسی یا جایی پناهنده شدن.
〈 پناه بردن: (مصدر لازم) پناهنده شدن: ◻︎ پناه میبرم از جهل عالِمی به خدای / که عالِم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲: ۶۵۴).
〈 پناه جستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. پناهیدن.
۲. پناهنده شدن.
〈 پناه دادن: (مصدر متعدی، مصدر لازم)
۱. کسی را در پناه خود گرفتن و از او حمایت کردن؛ پشتیبانی کردن.
۲. [قدیمی] امان دادن؛ زنهار دادن.
〈 پناه کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 پناه بردن
〈 پناه گرفتن: (مصدر لازم) = 〈 پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امان، پناهگاه، حفاظ، زنهار، ظل، عیاذ، کنف، مامن، ماوا، معاذ
۲. پشتیبان، حافظ، حامی، ظهیر، معاضد، ملاذ، ملجا
فعل
بن گذشته: پناه آورد
بن حال: پناه آور
دیکشنری
aegis, bulwark, cover, crutch, defense, guard, haven, lee, protection, protector, refuge, rock, safeguard, shelter, shield, safe
-
جستوجوی دقیق
-
پناه
فرهنگ نامها
(تلفظ: panāh) پشتیبان ، حامی ، نگهبان.
-
پناه
واژگان مترادف و متضاد
۱. امان، پناهگاه، حفاظ، زنهار، ظل، عیاذ، کنف، مامن، ماوا، معاذ ۲. پشتیبان، حافظ، حامی، ظهیر، معاضد، ملاذ، ملجا
-
پناه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] 1 - (اِ.) حفظ ، حمایت ، امان . 2 - پناهگاه ، جای استوار. 3 - (ص .) حامی ، نگاهدار.
-
پناه
لغتنامه دهخدا
پناه . [ پ َ ] (اِ) حمایت . (برهان قاطع). پشتی . زنهار. زینهار. امان . حفظ. کنف . (زمخشری ). ذَرا. ضَبع. ظل ّ. دَرف . خُفرة. خفارة. جِنح . جَناح . (منتهی الارب ) : هر آنکس که در بارگاه تواندز ایران و اندر پناه تواندچو گستهم و شاپور و چون اندیان چو خر...
-
پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: panāh] panāh ۱. حامی؛ پشتیبان: ◻︎ اندر پناه خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و «پناه» تو (فرخی: ۳۴۰).٢. (اسم) امان؛ زنهار: ◻︎ اندر «پناه» خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و پناه تو (فرخی: ۳۴۰).٣.(اسم) حمایت.۴. (اسم) پن...
-
پناه
دیکشنری فارسی به عربی
ستارة , ماوي , مظلة
-
واژههای مشابه
-
گیتی پناه
لغتنامه دهخدا
گیتی پناه . [ پ َ ] (ص مرکب ) پناه دهنده ٔ گیتی . ملجاء دنیا که کنایه از خداوند باشد : ببر این همه هدیه ها پیش شاه بگویش ز دادار گیتی پناه . فردوسی .پس از نام یزدان گیتی پناه طراز سخن بست بر نام شاه . نظامی .که چون من به نیروی گیتی پناه به گردون گردا...
-
گردون پناه
لغتنامه دهخدا
گردون پناه . [ گ َ پ َ ] (ص مرکب ) آنکه گردون پناه دهنده ٔ اوست یا آنکه گردون به او می پناهد : پادشاه ملک پرور داور گردون پناه سایه ٔ یزدان ، شکوه سلطنت ،دل شاد شاه .خواجه سلمان (از آنندراج ).
-
عالم پناه
لغتنامه دهخدا
عالم پناه . [ ل َ پ َ] (ص مرکب ) ملجاء و پناه جهانیان . (ناظم الاطباء).
-
شکسته پناه
لغتنامه دهخدا
شکسته پناه . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ پ َ ] (ص مرکب ) کسی که در پیش گیرد ملجاء و پناه با خللی را. (ناظم الاطباء). که شکستگی پناهگاه دارد. || آنکه شکسته را پناه دهد و جبر خاطر او کند. (آنندراج ). پناه و ملجاء ناتوانان : سایه ٔ مهر تو شکسته پناه ذیل عفو تو ...
-
غفران پناه
لغتنامه دهخدا
غفران پناه . [ غ ُ پ َ ] (ص مرکب ) از القاب مردگان است ؛ یعنی مرحوم و مغفور. (از ناظم الاطباء). عنوانی است که قبل از بردن نام مرده آرند. مغفرت پناه .
-
ولایت پناه
لغتنامه دهخدا
ولایت پناه . [ وَ / وِ ی َ پ َ ] (ص مرکب ) حامی ولایت . پشت و یاور ولایت : مجملی از حال فرخنده مآل حضرت ولایت پناه . (حبیب السیر ج 3 جزو4 ص 223).
-
اسلام پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'eslāmpanāh حامی اسلام؛ آنکه دین اسلام و مسلمانان را حمایت کند؛ پشتوپناه مسلمانان.
-
بی پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bipanāh آنکه دوست و آشنا و پشتیبان ندارد؛ بیکس؛ بییاور.