کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پنام
/panām/
معنی
۱. روبند.
۲. در آیین زردشتی، پارچۀ پنبهای سفید چهارگوشه که زردشتیان هنگامی که موبد در مقابل آتش مقدس اوستا میخواند و مراسم مذهبی بهجا میآورد جلو دهان آویزان میکنند و بندهای آن را به پشت سر میبندند: ◻︎ بشد بر تخت زر اردایویراف / پنامی بر رخ و کُستیش بر ناف (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: پنام).
۳. حرز؛ تعویذ؛ چشمپنام.
۴. دعایی که برای دفع چشمزخم بنویسند و با خود نگه دارند.
۵. (صفت) ‹پنهام› پنهان؛ پوشیده: ◻︎ با اکابر به مجلس خلوت / گفتگوی پنام میخواهم (کمالالدین اسماعیل: رشیدی: پنام).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
spell
-
جستوجوی دقیق
-
پنام
فرهنگ نامها
(تلفظ: panām) (در قدیم) پارچهای معمولاً چهارگوش که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی بر دهان میبندند.
-
پنام
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] (اِ.) پارچه ای چهارگوشه که در دو گوشة آن دو بند دوزند و پیشوایان زرتشتی در وقت خواندن اوستا یا نزدیک شدن به آتش آن را بر روی خود بندند تا چیزهای مقدس از دم آنان آلوده نشود. پدام هم گویند.
-
پنام
لغتنامه دهخدا
پنام . [ پ َ ] (اِ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14 از وندیداد در فقره ٔ 9 پنام در جزو اسلحه و لوازم یک مرد جنگی شمرده شده است . گذشته از این ...
-
پنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: padām, pandām] ‹پدام، پندام، پنوم› [قدیمی] panām ۱. روبند.۲. در آیین زردشتی، پارچۀ پنبهای سفید چهارگوشه که زردشتیان هنگامی که موبد در مقابل آتش مقدس اوستا میخواند و مراسم مذهبی بهجا میآورد جلو دهان آویزان میکنند و بندهای آن را به پ...
-
واژههای مشابه
-
چشم پنام
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (اِمر.) تعویذی که جهت دفع چشم زخم نویسند.
-
چشم پنام
لغتنامه دهخدا
چشم پنام . [ چ َ / چ ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دعا و تعویذی باشد که بجهت دفع چشم زخم نویسند، چه پنام اعمالی باشد که بجهت دفع چشم زخم کنند. (برهان ). هیکلی باشد که بجهت دفع چشم زخم سازند یا نویسند. (آنندراج ). دعا و تعویذی که جهت دفع چشم زخم نویسند. (ناظم ال...
-
چشم پنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چشمبنام، چشمپناه› [قدیمی] če(a)šmpanām چیزی که برای دفع چشمزخم درست کنند، مانند دعا، طلسم یا مهره؛ چشمارو؛ چشموهام؛ چشموهم: ◻︎ بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن / چرا نداری با خود همیشه چشمپنام (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۳).
-
جستوجو در متن
-
چشم وهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چشموهم› [قدیمی] če(a)šmvahām = چشمپنام
-
چشم وهم
لغتنامه دهخدا
چشم وهم . [ چ َ / چ ِ وَ ] (اِ مرکب ) دعا و تعویذی باشد که بجهت چشم زخم نویسند. (برهان ). بمعنی «چشم وهام » است . (آنندراج ). چشم وهام و چشم پنام . (ناظم الاطباء). رجوع به چشم پنام و چشم وهام شود.
-
چشم وهام
لغتنامه دهخدا
چشم وهام . [ چ َ / چ ِ وَ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی «چشم پنام » است که دعا و تعویذی باشد که جهت چشم زخم نویسند. (برهان ) (آنندراج ). چشم پنام و دعا و تعویذی که برای چشم زخم نویسند. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف «چشم پنام » است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ ...
-
کاتپاتوکا
لغتنامه دهخدا
کاتپاتوکا. (اِخ ) کاپادوکیه در آسیای صغیر. در آن آتشکده ای بوده است که استرابون جغرافی دان درباره ٔ آن چنین مینویسد و به مراسم «برسم گرفتن » ایرانیان قدیم اشاره میکند:«مغان در آنجا آتشی که هرگز خاموش نمیشود نگاهداری میکنند و هر روز در آتشکده تقریباً ...
-
چغرشته
لغتنامه دهخدا
چغرشته . [ چ َ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) گروهه ٔ ریسمانی باشد که در وقت رشتن پنبه بر دوک پیچیده شود، بشکل مخلوطی یا اهلیلجی . (برهان ). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و آن را پنام و فرموک نیز گویند.(انجمن آرا) (آنندراج ). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و...
-
چشمارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چشمآرو› [قدیمی] če(a)šmāru ۱. چیزی که برای دفع چشمزخم از انسان، حیوان، باغ و یا خانه درست میکردند، مانند دعا، طلسم، مهره، یا چیز دیگر؛ چشمپنام؛ حرز؛ تعویذ.۲. کوزهای که در آن پول بریزند و به منظور دفع چشمزهم آن را از فراز بام میان کوچه ان...