کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پمپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پمپ
/pomp/
معنی
آلت یا دستگاهی برای رسانیدن مایع یا هوای پرفشار به داخل چیزی یا خارج ساختن مایع و هوا از داخل آن؛ تلمبه.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
مکنده، تلمبه
فعل
بن گذشته: پمپ کرد
بن حال: پمپ کن
دیکشنری
pump
-
جستوجوی دقیق
-
پمپ
فرهنگ واژههای سره
مکنده، تلمبه
-
پمپ
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر . ] (اِ.) دستگاهی برای جابه جا کردن مایعات ، تلمبه .
-
پمپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pompe] pomp آلت یا دستگاهی برای رسانیدن مایع یا هوای پرفشار به داخل چیزی یا خارج ساختن مایع و هوا از داخل آن؛ تلمبه.
-
واژههای مشابه
-
adsorption pump
پمپ برجذبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پمپی که در آن برای کاهش فشار گاز درونِ محفظه از جذب سطحی استفاده میشود
-
pumping, pompage (fr.)
پمپزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] بیرون کشیدن سیالات از جایی و داخل کردن آن به جای دیگر بهکمک تلمبه یا پمپ متـ . تلمبهزنی
-
پمپ بنزین
لغتنامه دهخدا
پمپ بنزین . [ پ ُ پ ِ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلی که به صاحبان اتوموبیل ووسائل نقلیه ٔ مانند آن بوسیله ٔ تلمبه بنزین دهند.
-
پمپ کردن
واژهنامه آزاد
پَمیدَن.
-
cryogenic pump
پمپ زمزایشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پمپی که با سرد کردن سطح دمای 20 کلوین میتواند خلأ بسیار پایین با فشار حدود 10-8 میلیمتر جیوه ایجاد کند
-
windshield washer pump, windscreen washer pump, washer pump
پمپ آبپاش شیشۀ جلو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پمپی که با فشار مایع شیشهشو را به لولۀ آبپاش میفرستد
-
جستوجو در متن
-
تلمبه
واژگان مترادف و متضاد
پمپ
-
pomps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پمپ ها
-
pumped up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پمپ شده
-
pompoms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پمپ ها