کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پل مغاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
microwave bridge
پل ریزموج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مداری از موجبَرها برای اندازهگیری پاگیری/ امپدانس (impedance) در گسترۀ بسامدهای ریزموج
-
float bridge, gridiron
پل شناور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] پلی با کف تخت که دارای ریل است و از آن برای انتقال خطروها از کشتی به ساحل و برعکس استفاده میشود
-
toll bridge
پل عوارضی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] پلی که فقط با پرداخت عوارض میتوان از آن عبور کرد
-
navigating bridge, bridge 2, flying bridge
پل فرماندهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] جایگاهی در بالاترین نقطۀ شناور که دید کاملی به مقابل و اطراف دارد و محل اصلی فرماندهی شناور است
-
balanced bridge
پل متوازن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مداری الکتریکی که برای ولتاژ خروجی صفر تنظیم میشود
-
salt bridge
پل نمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] پلی از محلول یک نمک، معمولاً پتاسیمکلرید، که بین دو نیمپیل از یک پیل گالوانی قرار داده میشود
-
تراورس پل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبند پل
-
bridge strike
سانحۀ پل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] برخورد یک وسیلۀ نقلیۀ جادهای با سازۀ بالاسر آن که پلی ریلی است که در نتیجۀ آن مسیر قطار تا انجام بازدید کارشناس مسدود یا دستکم سبب تأخیر در حرکت قطار میشود
-
پل شکستن
فرهنگ فارسی معین
(پُ. شِ کَ تَ) (مص م .) کنایه از: بی بهره گردانیدن .
-
تخت پل
لغتنامه دهخدا
تخت پل .[ ت َ پ ُ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در شش هزارگزی باختر ده دوست محمد و دوهزارگزی راه مالرو تخت شاه به ده دوست محمد قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 112تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات و شغ...
-
تخته پل
لغتنامه دهخدا
تخته پل . [ ت َ ت َ / ت ِ پ ُ ] (اِ مرکب ) جسر و معبر چوبی . (ناظم الاطباء). پلی که از تخته ها بر خندق قلعه سازند تا در قلعه آمد و رفت واقع شود. (آنندراج ). پلی از تخته . پل تخته ای : قلعه ٔ قهقهه دهان کرده تخته پل بر درش زبان کرده .زلالی (از آنندراج...
-
دسته پل
لغتنامه دهخدا
دسته پل . [ دَ ت َ / ت ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دسته چالک . رجوع به الک دولک شود.
-
رودخانه پل
لغتنامه دهخدا
رودخانه پل . [ ن َ / ن ِ پ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه از شهرستان جیرفت واقع در 25هزارگزی شمال شرقی ساردوئیه و در سر راه فرعی ساردوئیه به راین . دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
سبز پل
لغتنامه دهخدا
سبز پل . [ س َ پ ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 10) : شبی روی خود شسته از آب و گُل گلی کآن بود زینت سبز پل .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
شاه پل
لغتنامه دهخدا
شاه پل . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران . دارای 225 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ گچ سر وچشمه . محصول آن غلات و لبنیات و عسل . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).