کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلیس مخفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پلیس مخفی
لغتنامه دهخدا
پلیس مخفی . [ پ ُم َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کارآگاه . (از لغات فرهنگستان ). عسس و محتسبی که لباس خاص ندارد تا شناخته نشود. و پلاکی که در بغل دارد گاه ِ ضرورت ارائه کند.
-
واژههای مشابه
-
مامور پلیس
فرهنگ واژههای سره
شهربان
-
رییس پلیس
فرهنگ واژههای سره
فرپاسبان
-
هکاتم پلیس
لغتنامه دهخدا
هکاتم پلیس . [ هَِ ت ِ پ ُ ] (اِخ ) شهر صددروازه . این نام را یونانیان به دامغان داده اند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1621 و 1636 شود.
-
tourism police
پلیس گردشگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] پلیس ویژهای که در برخی کشورها برای حفاظت از گردشگران و کمک به آنها گمارده میشود
-
پرس پلیس
لغتنامه دهخدا
پرس پلیس . [ پ ِ س ِ پ ُ ] (اِخ ) پرسپولیس . نام یونانی شهرپارسه . تخت جمشید. رجوع به تخت جمشید و پارس شود.
-
مامور پلیس
دیکشنری فارسی به عربی
شرطي
-
افسر پلیس
دیکشنری فارسی به عربی
عداء
-
Interpol
پلیس بینالملل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] اتحادیۀ همکاری بینالمللی که براساس تشریک مساعی و همکاری متقابل دولتها برای مبارزه با جرایم و مجرمین بینالمللی و برقراری نظم و امنیت عمومی کشورها و استقرار عدالت تأسیس شده است و کشورهای عضو آن اطلاعات خود را در مورد جرایم، بدون درگیر ش...
-
police use of force
شدت عمل پلیس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] استفادۀ افسر پلیس از نیروی فیزیکی در مواجهه با یک عضو از جامعه
-
suicide by cop
خودکشی بهدست پلیس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] عمل تعمدی فرد برای تحریک پلیس در شلیک به او
-
ورود ناگهانی پلیس
دیکشنری فارسی به عربی
مداهمة
-
خَر و پلیس
فرهنگ گنجواژه
بازی که یک نفر میایستد و یک یا چند نفر دولا جلوی او ردیف میشوند و بقیه از روی آنها میپرند.
-
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شرطة