کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پلیس
/polis/
معنی
۱. مجموعۀ افرادی که با استفاده از اختیارات قانونی خود، در جهت ایجاد نظم، امنیت، و آرامش در شهر، کشور و جامعه تلاش میکنند.
۲. هر یک از افراد متعلق به این مجموعه.
۳. جایی که افراد این مجموعه در آن مستقر هستند.
〈 پلیس مخفی: (نظامی) کارآگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آژان، پاسبان، شرطه، عسس، محتسب
۲. شهربانی، کلانتری، نظمیه
برابر فارسی
پاسبان، شهربانی، شهربان
دیکشنری
police, policeman
-
جستوجوی دقیق
-
پلیس
واژگان مترادف و متضاد
۱. آژان، پاسبان، شرطه، عسس، محتسب ۲. شهربانی، کلانتری، نظمیه
-
پلیس
فرهنگ واژههای سره
پاسبان، شهربانی، شهربان
-
پلیس
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر . ] (اِ.) 1 - مجموعة نیروهای انتظامی یک کشور، شهر یا جامعه . 2 - پاسبان ، آژان .
-
پلیس
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) ناهمواری .
-
پلیس
لغتنامه دهخدا
پلیس . [ پ َ ] (اِ) در اصطلاح بنایان ، ناهمواری .
-
پلیس
لغتنامه دهخدا
پلیس . [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) لفظ فرانسوی که در فارسی بمعنی پاسبان اداره ٔ شهربانی (نظمیه ) و گاه بمعنی آن اداره ٔ شهربانی استعمال میشد . عسس . محتسب .
-
پلیس
لغتنامه دهخدا
پلیس . [ پْل َ / پ ِ ل َ] (اِخ ) نام نهری است درکشور آلمان . این نهر از ساکس شروع شده رو به شمال جاری میشود و پس از طی 110هزار گز به رودخانه ٔ الستر ب-لانش میریزد. (قاموس الاعلام ترکی در ماده ٔ پلایسه ).
-
پلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: police] (نظامی) polis ۱. مجموعۀ افرادی که با استفاده از اختیارات قانونی خود، در جهت ایجاد نظم، امنیت، و آرامش در شهر، کشور و جامعه تلاش میکنند.۲. هر یک از افراد متعلق به این مجموعه.۳. جایی که افراد این مجموعه در آن مستقر هستند.〈...
-
واژههای مشابه
-
مامور پلیس
فرهنگ واژههای سره
شهربان
-
رییس پلیس
فرهنگ واژههای سره
فرپاسبان
-
هکاتم پلیس
لغتنامه دهخدا
هکاتم پلیس . [ هَِ ت ِ پ ُ ] (اِخ ) شهر صددروازه . این نام را یونانیان به دامغان داده اند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1621 و 1636 شود.
-
tourism police
پلیس گردشگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] پلیس ویژهای که در برخی کشورها برای حفاظت از گردشگران و کمک به آنها گمارده میشود
-
پرس پلیس
لغتنامه دهخدا
پرس پلیس . [ پ ِ س ِ پ ُ ] (اِخ ) پرسپولیس . نام یونانی شهرپارسه . تخت جمشید. رجوع به تخت جمشید و پارس شود.
-
پلیس مخفی
لغتنامه دهخدا
پلیس مخفی . [ پ ُم َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کارآگاه . (از لغات فرهنگستان ). عسس و محتسبی که لباس خاص ندارد تا شناخته نشود. و پلاکی که در بغل دارد گاه ِ ضرورت ارائه کند.