کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلهسپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pele نوعی درخت بید؛ بیدمشک.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: پلکان] pelle ۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه.۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه.〈 پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو.〈 پلهپله:۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج.۲. از یک پله به پلۀ دیگر.
-
پله
دیکشنری فارسی به عربی
خطوة , درجة , مستوي
-
پَلَه
لهجه و گویش بختیاری
pala 1. اشتباهى، عوضى؛ 2. مانع جلوى آب جوى، سدّ کوچک در مسیر آب کشاورزى.
-
پَلِه
لهجه و گویش تهرانی
پول، پول و پله
-
پِلِه
لهجه و گویش تهرانی
کفه ترازو
-
پله
واژهنامه آزاد
پَلَه= دستپاچه، سردرگم
-
هر چیز پله پله
دیکشنری فارسی به عربی
مقياس
-
کوه سپر
لغتنامه دهخدا
کوه سپر. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) کوه سپرنده . آنکه کوه را طی کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
buffer strip
نوار سپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نواری از گیاهان کمارتفاع مانند شبدر که برای جلوگیری از فرسایش خاک در میان ردیفهای کشت اصلی میکارند
-
سپر انداختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سپرافکندن ۲. فرار کردن، رو به فرار نهادن، گریختن ۳. تسلیم شدن
-
سپر کردن
واژگان مترادف و متضاد
محافظ ساختن، پناه قرار دادن، سپر ساختن ≠ سپرافکندن
-
سپر آتشین
لغتنامه دهخدا
سپر آتشین . [ س ِ پ َ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب . (برهان ) (آنندراج ).
-
سپر افکندن
لغتنامه دهخدا
سپر افکندن . [ س ِ پ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از هزیمت کردن و گریختن . (برهان ). هزیمت خوردن . (آنندراج ) : پیران روزگار سپرها بیفکننددر صف ّ عزم چون بکشی خنجر دها. مسعودسعد.دست قراسنقر فلک سپر افکندخنجر آق سنقر از نیام برآمد. خاقانی .سپر نفکند...
-
سپر انداختن
لغتنامه دهخدا
سپر انداختن . [ س ِ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از تنزل و فروتنی نمودن . (برهان ) : چاره ٔ مغلوب نیست جز سپر انداختن چون نتواند که روی درکشد از تیر او. سعدی (کلیات چ فروغی ص 267 بدایع). || عاجز شدن . (برهان ) (شرفنامه ) : هم سفرانش سپر انداختندبال ...