کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پلم
/palm/
معنی
۱. خاک: ◻︎ کجا تور و کجا ایرج کجا سلم / اجل پاشید بر رخسارشان پلم (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: پلم).
۲. گَرد.
۳. کاجیره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پلم
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) خاک ، گرد.
-
پلم
لغتنامه دهخدا
پلم . [ پ َ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) : کجا تور و کجا ایرج کجا سلم اجل پاشید بر رخسارشان پلم . زراتشت بهرام .|| گل زردی شبیه به زعفران که تخم آن کاجیره است . کاجیره . کاژیره . کافشه . کافیشه . کابیشه . کاویشه . کاغاله . ...
-
پلم
لغتنامه دهخدا
پلم . [ پ َ ل َ ] رجوع به شون شود.
-
پلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] palm ۱. خاک: ◻︎ کجا تور و کجا ایرج کجا سلم / اجل پاشید بر رخسارشان پلم (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: پلم).۲. گَرد.۳. کاجیره.
-
پلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلیم› (زیستشناسی) palam گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران میروید. بلندیش تا یک متر میرسد. برگهایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه. گلهایش سفید یا گلیرنگ. میوهاش سیاهرنگ. میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد. از میوۀ آن مادۀ ملونی به رن...
-
واژههای مشابه
-
پلم کوتی
لغتنامه دهخدا
پلم کوتی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از قریه های آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 114).
-
جستوجو در متن
-
پلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] palim = پلم
-
آقطی
فرهنگ واژههای سره
پلَم، درختِ بیل
-
شون
لغتنامه دهخدا
شون . [ ] (اِ) گیاهی است دائم و علفی و ارتفاع آن غالباً بیش از دو متر است و مقداری بسیار از آن در قسمتهای خالی جنگلهای شمال ایران و در کنار آن مشاهده میشود، و نام آن درنواحی مختلفه پَلَم ، پَلیم ، پَلاخون ، پَلْخوم و شون است . و این نوعی از اقطی است ...
-
شکر سرب
لغتنامه دهخدا
شکر سرب . [ ش َ ک َ رِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استات دُو پلُم . (از یادداشت مؤلف ). استات سرب را گویند که شیرین مزه ولی سمی و بسیار خطرناک است فرمول شیمیایی آن Pb (Coo CH3) است . (فرهنگ فارسی معین : شکَر).
-
آقطی
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) = اقطی . اقتی : گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است . و برای تهیة مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود؛ بیلسان ، بیلاسان ، شبوقه ، خمان کبیر، یاس کبود و پ...
-
کوتی
لغتنامه دهخدا
کوتی . (پسوند) مزید مؤخر امکنه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ابراهیم کوتی . اغوزدارکوتی . افراکوتی . بارکوتی . بختیار کوتی . بژم عباس کوتی . پلم کوتی . پنبه زرکوتی . تلوکوتی . تمیشه کوتی . چمازکوتی . حوض کوتی . درزی کوتی . دینارکوتی . دیو کوتی . سر...