کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پلشت
/palašt/
معنی
چرکآلود؛ پلید؛ آلوده؛ چرکین: ◻︎ با دل پاک مرا جامهٴ ناپاک سزاست / بد مر آن را که دل و جامه پلید است و پلشت (کسائی: ۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پلید، چرکین، چرک، عفونی، قذر، لچر، ناپاک، نجس
۲. نکبتی ≠ پاک
دیکشنری
dirty, messy, septic
-
جستوجوی دقیق
-
پلشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پلید، چرکین، چرک، عفونی، قذر، لچر، ناپاک، نجس ۲. نکبتی ≠ پاک
-
پلشت
فرهنگ فارسی معین
(پِ لِ یا پَ لَ) (ص .) 1 - پلید. 2 - آلوده ، چرکین .
-
پلشت
لغتنامه دهخدا
پلشت .[ پ ِ ل َ / پ ِ ل ِ / پ َ ل َ ] (ص ) آلوده . ناپاک . پلید.(اوبهی ). فرخج . فژه . (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). فژاکن . فژاک . (لغت نامه ٔ اسدی ). شوخگن . چرک . چرکین .مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع) : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردارنگ...
-
پلشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) palašt چرکآلود؛ پلید؛ آلوده؛ چرکین: ◻︎ با دل پاک مرا جامهٴ ناپاک سزاست / بد مر آن را که دل و جامه پلید است و پلشت (کسائی: ۶۲).
-
پلشت
لهجه و گویش تهرانی
کثیف
-
پلشت
واژهنامه آزاد
کثافت، کثیف.
-
واژههای مشابه
-
پِلِشت
لهجه و گویش بختیاری
pelešt پلشت، کثیف، چرکین.
-
پلشتبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← گندزدا
-
پلشتخونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← گَندخونی
-
سه پلشت
فرهنگ فارسی معین
( ~. پِ لِ) (اِمر.) 1 - حالتی در قاب بازی که گودی همة قاب ها به سوی بالا باشد. 2 - (کن .) وضع بسیار ناخوشایند.
-
پلشت بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) palaštbar گندزدا؛ مادهای که موجودات ذرهبینی بیماریزا را از میان ببرد. Δ این اصطلاح شامل موادی است که استعمال خارجی دارند.
-
پلشت بری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) palaštbari ۱. زدودن و دور کردن پلشتی؛ برطرف ساختن پلیدی.۲. (پزشکی) متوقف کردن رشد میکروبها یا نابود ساختن آنها بهوسیلۀ مواد پلشتبر؛ ضدعفونی کردن.
-
پلشت بر
دیکشنری فارسی به عربی
مطهر
-
پِلِشک،پلشت
لهجه و گویش تهرانی
یکی از ورقهای گنجفه