کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پلخ
فرهنگ فارسی معین
(پَ لَ) ( اِ.) حلق ، گلو.
-
پلخ
لغتنامه دهخدا
پلخ . [ پ َ ل َ ] (اِ) حلق و گلو را گویند. (برهان قاطع) : ز بس افغان و نعره و فریادمردمان را فروگرفته پَلَخ .نزاری .
-
پلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] حلق؛ گلو: ♦ از بس افغان و ناله و فریاد / مردمان را فروگرفت پلخ (نزاری: مجمعالفرس: پلخ). palax