کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پلاسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پلاسیده
/pa(e)lāside/
معنی
پژمردهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پژمرده
۲. چروک، له، لهیده
۳. لاغر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پلاسیده
واژگان مترادف و متضاد
۱. پژمرده ۲. چروک، له، لهیده ۳. لاغر
-
پلاسیده
فرهنگ فارسی معین
(پَ دِ) (ص مف .) پژمرده .
-
پلاسیده
لغتنامه دهخدا
پلاسیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پژمرده . || کهنه و رو بفساد نهاده (در میوه ).
-
پلاسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pa(e)lāside پژمردهشده.
-
جستوجو در متن
-
پلاسیدگی
لغتنامه دهخدا
پلاسیدگی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پلاسیده . رجوع به پلاسیده شود.
-
dried-up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خشک شده، خشکیده، چروکیده، پلاسیده
-
wizened
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wizened، چروکیده، خشکیده، پلاسیده
-
بپخستن
واژهنامه آزاد
( Bupuxustan ) پلاسیده شدن، پژمرده شدن، از بین رفتن
-
خازه پتول
واژهنامه آزاد
خازه: پلاسیده، چروکیده، (در لهجه خراسان جنوبی) خازه پتول: خیلی چروکیده، پلاسیده.
-
پلاساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پلاسانیدن› pa(e)lāsāndan پژمرده ساختن گل و گیاه؛ پلاسیده کردن.
-
زرد
واژگان مترادف و متضاد
۱. صفرا ۲. پژمرده، پلاسیده، خشک
-
لاش برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lāš[a]barg برگ پلاسیده؛ برگ ازدرختافتاده و پوسیده.
-
wizen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wizen، خشکیده، چروک، لاغر، پژمردهیا پلاسیده
-
پژمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پژمریدن› pažmordan ۱. افسرده شدن؛ اندوهگین شدن.۲. در هم کشیده و پلاسیده شدن؛ پژمرده شدن.