کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پفیوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پفیوز
/pof[i]yuz/
معنی
۱. مرد سست، تنبل، بیعرضه، و بیکفایت.
۲. بیرگ؛ بیغیرت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احمق، نادان
۲. بیغیرت، قرمساق
۳. بیحمیت، بیدرد، بیرگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پفیوز
واژگان مترادف و متضاد
۱. احمق، نادان ۲. بیغیرت، قرمساق ۳. بیحمیت، بیدرد، بیرگ
-
پفیوز
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (ص .) (عا.) بی غیرت ، بی صفت .
-
پفیوز
لغتنامه دهخدا
پفیوز. [ پ ُ ] (ص ) در تداول عوام ، سست و ضعیف و بیکاره . پَه پَه . پخمه . چلمن .
-
پفیوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pof[i]yuz ۱. مرد سست، تنبل، بیعرضه، و بیکفایت.۲. بیرگ؛ بیغیرت.
-
پفیوز
لهجه و گویش تهرانی
پست و بی غیرت
-
جستوجو در متن
-
قُرُم پُف
لهجه و گویش تهرانی
قرمساق و پفیوز،ناسزائی است به مردان
-
دبنگوز
فرهنگ فارسی معین
(دَ بَ) (ص .) 1 - دبنگ . 2 - الدنگ ، پفیوز، تنبل .
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (ص ) پپه . پخمه . گول . چلمن . سلیم . پفیوز. آبدندان . ساده . ساده دل . چلمه . صاف و ساده . رجوع به پپه شود.
-
چلمن
لغتنامه دهخدا
چلمن . [ چ ُ م َ ] (ص ) چِل . در تداول عامه ، کسی که زود فریب خورد. گول . در اصطلاح عوام ؛ مرادف پخمه و پپه و پفیوز است . فریب خوار. آنکه به فریب مال وی توان ستد.غَیّی . نادان . سفیه . ابله . هپل هپو. ضعیف عقل . دبنگ . هالو. خل . و رجوع به پخمه و پپه...
-
پیزری
لغتنامه دهخدا
پیزری . [ زُ ] (ص نسبی ) منسوب به پیزر. || پیزرفروش . (فرهنگ نظام ). || شیشه ٔ به پیزرگرفته . شیشه های بزرگ از قبیل قرابه و برنی و غیره که آنرا بپوشش از حصیر پیزر پوشیده اند تا از شکستن مصون ماند. غلاف که شیشه را کنند از گیاه پیزر. || (اِ) سبد بافته ...
-
نان
لغتنامه دهخدا
نان . (اِ) پهلوی : نان ، ارمنی : نکن (نان پخته در خاکستر) ، مأخوذ از پهلوی ، نیکان = پارسی : نیگان ، بلوچی : نگن و نظایر آن ، از ایرانی باستان : نگن ، منجی : نگهن ، کردی : نن ، نان ، زازا: نا ، نان ، دوجیکی : نن ، گیلکی : نان ، فریزندی ، یرنی و نطنز...