کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشکر
لغتنامه دهخدا
پشکر. [ ] (اِخ ) (ده ...) میانه ٔ شمال و مشرق بهبهان است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
پشکر
لغتنامه دهخدا
پشکر. [ پ ِ ک َ ] (اِ) بمعنی پشک است که سرگین گوسفند و بز و آهو و شتر باشد. (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
پشکره
لغتنامه دهخدا
پشکره . [ پ ِ ک ِ رَ ] (اِ) بمعنی پشکر است که پشکل گوسفند و امثال آن باشد. (برهان قاطع).
-
چترسان
لغتنامه دهخدا
چترسان . [ چ َ ] (اِخ ) نام کوهی است در مشرق جزیره ٔ «پشکر دیپ » و این کوه را از آن جهت «چترسان » نامند که منقش السطح میباشد. (از کتاب تحقیق ماللهند ص 127).
-
پشک
لغتنامه دهخدا
پشک . [ پ ِ / پ ُ ] (اِ) پشگ . پشکل . فضله ٔ گوسفند و بزو شتر و آهو و خر و اشتر و هم از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. سرگین گوسفند و بز و آهو و امثال آن . پشکر. پشکره . پشکله . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ). بعر. بعره و آن فضله ٔ حیوان باشد از ذوات الخ...