کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشه ریزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پشه خوار
لغتنامه دهخدا
پشه خوار. [ پ َ ش َ /ش ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) مَلَج . رجوع به ملج شود.
-
پشه خورد
لغتنامه دهخدا
پشه خورد. [ پ َ ش َ / ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) ریشی و جراحتی باشد که بیشتر در ملک بلخ بهم رسد و دیر خوب شود و گمان مردم اینکه از گزیدن پشه بهم میرسد و آنرا بعربی قرحه ٔ بلخی گویند و این از مسالک و ممالک منقول است . (فرهنگ رشیدی ).
-
پشه دار
لغتنامه دهخدا
پشه دار. [ پ َ ش َ / ش ِ] (اِ مرکب ) درختی است چون بید که کیسه بندد و در آن پشه پر شود. نارون . شجرةالبق . سیاه درخت . (انجمن آرا). قره اغاج . بوقیصا. نشم الاسود. دردار. دردارو. (در ادویه ٔ منفردة کتاب قانون تألیف شیخ الرئیس دردارو بمعنی شجرةالبق آم...
-
پشه دان
لغتنامه دهخدا
پشه دان . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به پشه بند شود.
-
پشه غال
لغتنامه دهخدا
پشه غال . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) پشه دار است که شجرةالبق باشد. (برهان قاطع). نارون . و نیز رجوع به نارون و پشه دار شود.
-
پشه گزیدگی
لغتنامه دهخدا
پشه گزیدگی . [ پ َ ش َ / ش ِ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ریش بلخی . رجوع به ریش بلخی شود.
-
پشه ناک
لغتنامه دهخدا
پشه ناک . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) پرپشه . که پشه بسیار دارد. بَعِضَة. مَبعوضَة. ارض ُ بعضَة؛ زمینی پَشَه ناک .
-
پشه نامه
لغتنامه دهخدا
پشه نامه . [ پ َ ش َ / ش ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سیاهه و ریز تمام جهیز عروس که به امضای داماد رسانند و به کسان عروس دهند. صورت و سیاهه ٔ اسباب و جهاز زن که بخانه ٔ شوی آرد.
-
پشه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) paš[š]eband چادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیارنازک به شکل اتاقک میدوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا میکنند و درون آن میخوابند.
-
پشه غال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] paš[š]eqāl ۱. جایی که پشۀ بسیار جمع شود؛ پشهدار؛ سارخکدار؛ سارشکدار؛ پشهخانه.۲. درختی که پشۀ بسیار داشته باشد.۳. (اسم) درختی از نوع نارون که پشۀ بسیار به خود جذب میکند.
-
پشه ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] paš[š]enāk پشهدار؛ پرپشه.
-
بال پشه
لهجه و گویش تهرانی
مقدار کم
-
پشه پرون
لهجه و گویش تهرانی
باد بزن
-
پشه کوره
لهجه و گویش تهرانی
پشه ریز
-
پشهبند
لهجه و گویش تهرانی
پرده نازک دور تخت در تابستان